گزارش مراسم نکوداشت ‌استاد فضل‌الله صلواتی‌

روزنامه شرق نوشت:

استاد فضل‌الله صلواتی، گرچه در سطح ملی شناخته شده است، اما در زادگاهش که جز در دوره نمایندگی مجلس اول آن را ترک نکرد، به قول فرنگی‌ها «سیتی‌آیکون» است. یعنی همان چهره شناخته‌شده خودمان، از نمادهای شهر و یک روز اگر در شهر قدم بزند ملت به احترامش کلاه از سر برمی‌دارند. سابقه فعالیت سیاسی صلواتی به اوایل مبارزه با رژیم پهلوی برمی‌گردد. نزدیک به نهضت آزادی و جریان ملی بود، اما جامعیت کار و روابطش و نیز نوشته‌های پرحجمش او را به قول خودش «فوق جناحی» کرده است. اتفاقی که از دهه 40 آغاز شد و پس از انقلاب هم ادامه پیدا کرد، بحرانی بود که برای لهجه اصفهانی به وجود آمد؛ کمدین‌های کلاسیکی که در این دوران محبوب قلوب مردم شدند کاری با لهجه اصفهانی کردند که امروز شما در حال ایراد سخنرانی غرایی درباره «هگل» و «ملاصدرا» هم باشید مردم می‌خندند و فکر می‌کنند شوخی می‌کنید. دکتر صلواتی با تلفیق این دو، مشکل را حل کرده است. حرف‌های جدی‌اش را چه درباره سیاست چه در شرح نهج‌البلاغه باشد، همراه با شوخی‌هایی می‌کند که کم از طنزنویسی حرفه‌ای ندارد. گنجینه‌ای از ضرب‌المثل‌ها در آستین دارد و کار سختی که می‌کند به‌کاربردن آن در متن حرف‌هایش و در جای مناسب است که سخنوران می‌دانند آمادگی ذهنی بالایی می‌خواهد و با ورود به 83 سالگی ذره‌ای از آمادگی ذهنی‌اش کم نشده. عمدتا تاریخ اسلام می‌نویسد و چیزهای دیگر هم. روزنامه‌نگاری هم در سابقه‌اش هست که با توقیف مجله‌اش، «نوید» امکان آن از بین رفت. مجله «نوید» که خوانندگان خودش را داشت و در سال 77 به طریقی نامتعارف یعنی با حکم دادگاه ویژه روحانیت توقیف شد.
صلواتی در سخن‌گفتن بسیار بی‌پرواست و سخنان انتقادی امروزش را نیز که در مصاحبه با مطبوعات و مقاله‌هایش می‌آید، برای همه‌کس شهامت نقل‌قولش نیست و می‌توانید آن را در گوگل جست‌وجو کنید. همیشه پیگیر کار گرفتاران سیاسی و در بند است و برای این‌ کار از استفاده از روابط دوستانه قدیمش که برخی امروز به سردی کشیده هم دریغ نمی‌کند. مراسم نکوداشتی، روز چهارشنبه در مرکز اسناد و کتابخانه ملی ایران برای او برگزار شد تا هم از ایشان به خاطر فعالیت‌هایش تقدیر شود و هم کتاب‌های جدیدش رونمایی شود. کتابخانه ملی جای باصفایی است که آدمی به آن که وارد می‌شود برای مدتی فراموش می‌کند که در تهران و در این شرایط زندگی می‌کند. اما شرح مراسم.
بخش اول: قرائت پیام سید محمد خاتمی: پیشتازان نهضت اسلامی
برخلاف عمده مراسم‌های این‌چنینی این مراسم تقریبا رأس ساعت آغاز شد. ابتدا مجری حرف زد که در این برنامه‌ها بیشتر وقت را خودش می‌گیرد و در آخر از کمبود وقت سخن می‌گوید و این‌بار هم استثنا نبود. سپس سرکار خانم دکتر بروجردی متن خیرمقدمی برای حضار قرائت کرد و ذکر خیر استاد کرد. سپس خانمی از جانب سیدمحمد خاتمی پیام ایشان برای مراسم را قرائت کرد. در این پیام ضمن اعلام تقدیر از دکتر و بزرگداشت استاد صلواتی از «بی‌مهری و بی‌وفایی» که به ایشان شده سخن گفته شد. به نقش مبارزاتی ایشان اشاره کردند و از او به عنوان «پیشتازان نهضت‌اسلامی» گفته شد، همچنین از محوریت شخصیت ایشان برای اقشار مختلف مردم، روحانیت، دانشگاهیان، کارگران و کارمندان و هدایت جامعه با صفت «پیشتاز» ذکر شد. آقای خاتمی با ذکر «خشونت‌ها و آزارهایی» که پس از انقلاب بود، می‌نویسد که ایشان هیچ‌گاه بازتولید خشونت نکرد و همواره بر آزادی و رواداری و حق مردم تأکید کرد. پس از انقلاب نیز به گفته رئیس‌جمهور پیشین ایران با آقای صلواتی «نامهربانی و بی‌وفایی» کردند اما او بدون روی‌گردانی از اصل انقلاب «دمی از انتقاد» فارغ نشد و ‌ایشان را غنیمتی برای جامعه ایران خواند و در نهایت برای ایشان طول عمر و سلامت آرزو کرد.
بخش دوم: سخنرانی حجت‌‌الاسلام دعایی: دکتر همیشه خوش‌تیپ بود!
آقای دعایی که روی جایگاه رفت و آغاز به سخن‌گفتن کرد معلوم بود حال جسمانی خوشی ندارد و خود نیز به آن اشاره کرد. با لحنی که نشان می‌داد از دل برمی‌آید، گفت: «آقای صلواتی! شما خیلی حق به گردن ما دارید». دعایی با اشاره به پیشروبودن «نهضت آزادی» در میان نیروهای مسلمان پیش از انقلاب گفت: «عشق ما این بود که برویم و در جلسات دادگاهی که اعضای نهضت را محاکمه می‌کردند بنشینیم و از دفاعیات آنها بیاموزیم» و در این زمان با چهره‌هایی مانند صلواتی در اصفهان آشنا شدیم. دعایی گفت در زمان مهاجرت اجباری به عراق شعر دکتر صلواتی درباره فلسطین به دستش رسید و با شور و حرارت بارها آن را خواند و برای نشر آن کوشید. پس از انقلاب با دکتر صلواتی در مجلس «هم‌صندلی» شدند. به گفته دعایی صندلی‌های مجلس در آن زمان دوقلو بودند و شش‌ماه در کنار هم می‌نشستند: «در آن شش‌ماه من تربیت شدم، ساخته شدم». خوشبختانه آقای دعایی ادعای طناز‌بودن آقای صلواتی را تأیید کرد که لطایف اخلاقی را با طنزهای همراه می‌کردند که فراموش‌نشدنی است. دعایی با ذکر شرایط خاص هفت‌تیر پس از انقلاب گفت خود شاهد بود که با وجود شرایط خاص آن زمان و بی‌حرمتی‌هایی که می‌شد نسبت به پیش‌کسو‌ت‌های مبارزه. تندروی‌هایی می‌شد و حرف‌هایی از تریبون به انقلابیون اصیل می‌گفتند که «اشک از چشمان آقای صلواتی جاری می‌شد» و نگرانی خود را این‌گونه نشان می‌داد. سپس خاطره‌ای شنیدنی از دکتر صلواتی نقل کرد. ظاهرا یکی از شاگردان جوان ایشان در گذشته که اکنون در کسوت مأمور دستگاه امنیتی بود، به سراغ ایشان می‌آید و می‌گوید تندروی نکنید که بازداشت می‌شوید و این برای ما سخت است. دکتر صلواتی پاسخ می‌دهد: «جوان! تو پیرزن تازه همسر ازدست‌داده را از عروسی جدید مطلوبش می‌ترسانی!» که همه را به خنده انداخت. دعایی آقای صلواتی را الگو و سرمشق اعلام کرد و پرورش‌دهنده نسلی که دورانش دارد به سر می‌رسد. دعایی همچنین به «خوش‌تیپی و خوش‌لباسی» استاد اشاره کرد و گفت کسی نبود که برای «اداها و اصول‌ها» لباس خاصی به تن کند و به سخنرانی کوتاه خود پایان داد. سپس کلیپی از یکی از مصاحبه‌های ایشان برای حضار پخش شد که در آن خاطراتی از دوران پیش ‌و پس از انقلاب نقل شد و مخالفت خود را با نظام «تک‌حزبی» آیت‌الله بهشتی یادآور شد که اما به اصرار او به حزب پیوست و به‌عنوان نماینده اصفهان در دور اول به مجلس رفت. خاطراتی از دوران استانداری در اصفهان هم نقل کرد و گفت هر ‌روز جلوی استانداری تظاهرات بود و شرایط سخت مالی را یادآور شد که با‌ وجود این پل «فردوسی» اصفهان در این دوران درست شد. همچنین گفت در جلسه‌ای که به همراه عده‌ای خدمت امام (ره) رفتیم و به ایشان گفتیم می‌خواهیم حزب تشکیل بدهیم و خط سوم را راه بیندازیم - با اصفهانی سلیس و آمیخته به طنزی که حرف می‌زند - گفت امام بعدا در سخنرانی گفت: «همون‌ها که هستند دیگه بسه جدید نمی‌خواهیم».
بخش سوم:  ورود  ناگهانی سید‌حسن خمینی
آدم‌های صاحب‌نام رفتارهای مشخصی پیدا می‌کنند که تبدیل به ناخودآگاهشان می‌شود و عمدی در آن ندارند. نمونه کوچک آن را در افراد سرشناس یک خانواده هم می‌شود دید. مثلا این افراد عموما دیر به میهمانی‌ها می‌روند و حضورشان وقتی همه حاضر شده‌اند، رنگ دیگری به مجلس می‌دهد و همهمه‌ای به پا می‌کند. سید‌حسن خمینی ناگهان در اواسط جلسه وارد شد. ورود او به‌گونه‌ای بود که شاید یکی از حضار اگر ایشان را نمی‌شناخت، ممکن بود فکر کند به جلسه حمله شده. با همراهان بسیار و مانند نیروهای سیاسی نامی که راه‌رفتنشان با سرعتی بیش از معمول انسان‌های عادی است. ایشان هنوز روی صندلی ننشسته بود که مجری ایشان را روی جایگاه دعوت کرد. خود ایشان به مسئله اشاره کرد و گفت کاش بیشتر در فضای جلسه قرار می‌گرفت و بعد به سخنرانی مشغول شود. چند‌دقیقه‌ای مشخص بود که هنوز تسلط به سخن ندارد‌ اما سخنوری که او باشد، در کمتر از پنج دقیقه عنان کلام را به دست گرفت. یادی از آیت‌الله طاهری، مرحوم نکویی و دیگران کرد که کاش در جلسه حضور داشتند و از ترفند ذکر فاتحه برای جمع‌وجور‌کردن ذهنش استفاده کرد. سپس به ذکر آیه‌ای پرداخت (آیه 95 سوره نساء) که ذکری از مجاهدان و قاعدان است و برتری آنها به کسانی که سکوت پیشه کردند. سپس به آیه‌ای اشاره کرد که قرآن کریم در آن به برتری مجاهدان پیش از فتح بر پس از فتح نیز اشاره کرد که قاعدتا اشاره‌ای بود به استاد صلواتی.
با دسته‌بندی مبارزان قبل از انقلاب گفت: «عده‌ای نوش نبودند اما نیش هم نبودند» کسانی که مشارکت نمی‌کردند اما بغض به ناهنجاری در دل را داشتند اما توان حرکت نداشتند. دیگرانی که شماتت می‌کردند و مبارزان را طعن هم می‌کردند. اینها هم هیچ، بالاخره عقیده‌شان بود. اما دسته‌ای از اینها پشت حجاب دین و خیرخواهی پنهان می‌شدند درحالی‌که ترس یا بدبینی یا طمع سبب آن بود. اما دکتر صلواتی یک ویژگی بزرگ داشتند و اینکه نمی‌ترسیدند و این «کم‌جوهری» نیست. سپس با اشاره به پایان رمان محمود دولت‌آبادی، «جای خالی سلوچ»، از قول پرسوناژ داستان گفت: «من تبر برمی‌دارم» و این دسته قاعدان مذکور ابراهیم‌وار تبر برداشته بودند: «شجاعت این دست از انسان‌ها جامعه را از پیچ‌های خطرناک نجات می‌دهد. جامعه بی‌شجاعت از فضائل انسانی تهی می‌شود» و به تعریف شجاعت در نظر ارسطو‌ که حد میانه جبن و تهور است، نشان داد که نه‌تنها با ادبیات روشنفکری بلکه با فلسفه غرب نیز دم‌خور است.
در قسمت دیگر سخنان خود، آقای سید‌حسن خمینی، گفت عده‌ای رفقای روز بزم هستند و شاهد این امر را قطعه‌ای از شعر معروف «دیدی چه خبر بود» گرفت و ذکری از خاطرات دوران مشروطه هم کرد. «عده‌ای رفیق روز رزم هستند و این انسان‌ها مناعت هم جزء طبع‌شان است». در توضیح این مسئله گفت هاشمی فردای پیروزی به سبب مناعت طبع رها نکرد ماجرا را و خطاب به آقای صلواتی گفت امثال ایشان فردای پیروزی نباید رها کنند و مادرانه باید از آن حفاظت کنند. همیشه این‌گونه نیست که اوضاع بر وفق مراد باشد و نباید مأیوس شد و رها کرد: «با عرض ارادت خدمت صلواتی می‌گویم کار هیچ‌گاه به پایان نمی‌رسد. گوهر نایاب شجاعت را باید استفاده کرد و به جامعه منتقل کرد». بالاخره نوبت‌ها به همه می‌رسد، همیشه نوبت دیگری نیست و از آقای صلواتی خواست که نقش خود را به استان محدود نکنند و ملی ورود کنند. اشکالات وجود دارد؛ اما نباید صحنه را ترک کرد.
آخرین نکته صحبت‌های ایشان این بود: «باید به همگان گفت انقلابیون مسلمان جریان متحجر مذهبی نبودند؛ بلکه روی دیگر روشنفکری مذهبی بودند. چیزی که بعدا واقع شد، اگر لبه تحجر را با خود همراه داشت، آن انقلابیون مبارز قبل نبودند. هیچ‌یک از مبارزان ریشه تحجر نداشتند و به همین سبب بحث انجمن حجتیه همیشه مطرح بود که امام (ره) همیشه به آن توجه می‌دادند». آن گروه شماتت‌کننده پشت سنگر تحجر سنگر‌گرفته، باید برای نسل آینده به آن توجه و آگاهی‌بخشی شود. در نهایت آقای سیدحسن گفت می‌خواست به بعد شعر استاد هم اشاره کند که فرصتی نیست و سخن را تمام کرد.
بخش چهارم: رونمایی از  کتاب‌ها  و  سخنان کوتاه  دکتر  معین
برای رونمایی از آثار سیدحسن خمینی، دکتر معین، علی جنتی و حجت‌الاسلام دعایی روی جایگاه رفتند و از دو جلد از آثار ایشان رونمایی شد که زمان زیادی نگرفت. سپس دکتر معین روی جایگاه رفت و خیلی کوتاه به خاطراتی از دوران پیش از انقلاب از استاد اشاره کرد. به دوران دبیرستان در اصفهان که با آثار ایشان آشنا شدند و الهام‌بخش ایشان بود و بعد از انقلاب نیز مستقیم با شخصیت فروتن ایشان آشنا شدیم و به حمایت همیشگی ایشان از خود آقای معین و هم محذوفان و آسیب‌دیدگان و برای غلبه بر یأس جامعه از استاد خواستند که در همه عرصه‌ها حضور یابند.
بخش پنجم: سخنان صریح مهندس ملک‌مدنی
اگر حتی یک بار با آقای ملک‌مدنی دمخور شده باشید، محال است جذب صراحت و ملاحت گفتار او نشوید. با ذکر آشنایی دیرین خود با استاد با همان صراحت گفت: «من به اندازه فهم خودم حرف می‌زنم. حسن آقا از شجاعت حرف زد و زبان من را باز کرد» و گفت: «آقای صلواتی شما وعده‌های خلاف به ما دادید!». خطاب به آقای دعایی هم کرد و گفت توقع دارم چیزهایی را که می‌دانید بگویید! چرا تحریف می‌کنید! خطاب به استاد صلواتی کرد و گفت: «کتاب برای کتابخانه خوب است؛ اما چرا حقایق را نمی‌گویید؟ چرا نمی‌گویید در اصفهان چه بلایی بر سر شما آوردند؟». سخنان آقای نوروزی و شیخ محمود صلواتی به دلیل کمبود وقت بسیار کوتاه بود و فرصتی به ایشان نرسید که کلام‌شان منعقد شود.
بخش نهایی: خود  استاد  صلواتی
ساعت از 9 گذشته بود که آقای دکتر روی جایگاه رفتند و به ایشان هم فرصت مناسبی نرسید و تنها چند دقیقه حرف زدند. حقیقتا سخنان آقای دکتر بدون لهجه زیبای ایشان چیزی کم دارد: «ما کاری نکردیم، یک خودکاری بود و کاغذی ما هم نوشتیم». با یاد جلسه‌ای با امام (ره) گفتند که شما معلم بودید الان هم معلمید. چرا؟ گفتم طلبکار نیستم، معلمی را دوست می‌داریم! الان هم همین‌طور. طلبکار نیستم. سپس به آقای ملک‌مدنی گفتند: «من هنوز هم همه حرف‌هایم را مثل دهه 40 می‌زنم. به رهبری، به مقامات، فکر کنم باید یک رونوشتی هم به شما می‌دادیم». که نهایت کنایه‌های معروف اصفهانی است. سپس به آقای سید‌حسن گفتند که شما امید اسلام و ایران هستید. و سپس از همه تشکر کردند مخصوصا آقای میثمی که با مشکلات جسمی مقالات به این پرمحتوایی می‌نویسد. گفتند باید برای ایشان مراسم بگیرید. بدون شوخی که نمی‌شد: «الان که آفتاب لب بام است. البته یک وقت هم خدا خواست عمر ما مثل آقای بهجت و آقای صافی بِشِد. (خنده حضار). البته به شرط توانایی نوشتن» و تمام.

افزودن نظر جدید