چگونه باید با آمریکا شطرنج بازی کرد؟!

حسین دهشیار در فرارو چگونگی رویارویی ایران با آمریکا را بررسی کرد.

کشورها با وجود تمامی تمایزات و تفاوتهایی که با یکدیگر دارند، دغدغه های کلان مشابهی را به صحنه می آورند. بازیگران بدون توجه به جایگاهی که در سیستم از آن برخوردار می باشند، نگران به خطر افتادن امنیت و رفاه در تمامی ابعاد مادی و ذهنی آن هستند.

خط مشی و سیاست ها و بطور کلی استراتژی هر بازیگری در این راستا شکل می گیرد که فزونترین میزان از نیازها را بدست آورد. کشورها در خلاء تصمیم گیری نمی کنند بلکه در بستر تعاملات با کشورهای دیگر، که در منطقه آنها می باشند و یا در جغرافیایی که آنان حضور دارند از نفوذ امنیتی و نقش آفرینی فراوان برخوردار می باشد، به ضرورت می بایستی به سامان دهی به نیات خود بپردازد.

این بدان معناست که در یک سوی تعاملات همیشه آمریکا قرار دارد، چون که این کشور خود را مسئول پاسداری از نظم جهانی می داند. با وقوف به این واقعیت، در رابطه با جوهره استراتژی آمریکا است که هر بازیگری باید شیوه مناسب برای تحقق رفاه و امنیت را در عین توجه به مولفه های داخلی طراحی و تدوین نماید.

تعاملات در سطح جهان دو نوع می باشند: مثبت یا منفی. کشورهایی که در یستر تعاملات مثبت با آمریکا در جهت تحقق اهداف خود تلاش می کنند تمامی منابع داخلی در اختیار را، با فراغ بال به توسعه داخلی و ارتقاء بین المللی تخصیص می‌دهند. این بازیگران چون در شکل حداقل آن، برای آمریکا متحدین و شرکای بالقوه در راستای حفظ نظم لیبرال محسوب می شوند، از حمایت و مساعدت پاسبان جهانی برخوردار می گردند. نقش این کشورها در تسهیل فعالیت های آمریکا برای آنان دستاوردهای مثبتی را رقم می زند. کشورهایی که به دلایل عدیده تصمیم می گیرند که در چارچوب تعاملات منفی با آمریکا به طراحی سیاست ها و استراتژی کلان خود اقدام کنند. پر واضح است که با کارشکنی های فراوان از سوی این کشور مواجه شوند.

کشوری که خصومت با آمریکا را سر لوحه سیاست خارجی خود قرار دهد، انتظاری جز این نباید داشته باشد که آمریکا تمامی تلاش را بکار گیرد که فزونترین هزینه های بین المللی و بیشترین مشکلات داخلی را برایش ایجاد کند. کشور خصم آمریکا با توجه به اینکه در صحنه داخلی در چارچوب فرایندهای آمریکا ستیزی به توجیه چرایی و چگونگی شکل گیری برنامه ها و خط مشی ها در قلمروهای بومی وخارجی می پردازد، همیشه با اقدامات آمریکا برای دامن زدن به کاستی های داخلی و افزایش هزینه های منطقه ای و بین المللی سیاست های خود روبرو است.

کشور خصم آمریکا در صحنه منطقه ای و بین المللی که آمریکا در مقام مقایسه با صحنه داخلی، دامنه فعالیت وسیعتری و امکانات فزاینده تری در اختیار دارد با کار شکنی های گسترده تر و پرهزینه‌تر در جهت اعمال سیاست های خود روبرو خواهد شد. کشور خصم آمریکا با این آگاهی باید به سیاست ها و اقدامات خود هویت، جهت و نظم دهد که با آمریکا، بر روی صفحه شطرنج به تعامل پرداخته است.

در یک سوی، آمریکا با مهره های خود قرار گرفته و در سوی دیگر او به صف آرایی مهره ها اقدام نموده است. در یک رویارویی از این دست، آنچه از اهمیت حیاتی برخوردار می باشد، تعداد مهره های در دسترس، نوع مهره ها، موقعیت مهره ها و در سطحی وسیعتر ظرفیت های روانی بازیگران است.

مهره های اصلی، همانا توان اقتصادی، کارآمدی سیستم سیاسی، پویایی فرهنگی، سلامت اجتماعی، نوآوریهای تکنولوژیک و...می باشند. ظرفیت روانی بازیگران رابطه مستقیم با میزان انسجام نخبه گان در داخل، میزان همسویی ارزشی مردم و صاحبان قدرت، میزان سنخیت ایدئولوژیک بین عملکرد مسئولین در تمامی سطوح و ارزش های بیان شده بوسیله آنان و میزان اعتقاد تصمیم گیرندگان به کارآرا بودن برنامه ها وسیاست های حکومت دارد.

هر چه تعداد مهره‌ها و بالاخص مهره‌های کلیدی برروی صفحه شطرنج بیشتر و محل قرار گرفتن آنها استراتژیک‎تر باشد، پرواضح است که چارچوب مطلوبتر و مناسب تری برای تحقق سیاست ها و اهداف وجود دارند. در ضمن و از همه مهمتر هر چه سطح بالاتری از ظرفیت‌های روانی بازیگر وجود داشته باشد این واقعیت محرزتر می گردد که هوشیاری، کیاست و آرامش خاطر وسیع‌تری در بکارگیری مهره‌ها بوسیله بازیگر مشاهده گردد.

با توجه به این نکات است که بازیگر خصم آمریکا باید پای به صحنه بازی شطرنج بگذارد. جدا از اینکه او تصمیم بگیرد که در بستر تعاملات منفی (رویارویی آشکار برای برهم زدن مولفه های نظم لیبرال) و یا تعاملات مثبت (قرارگرفتن پای میز مذاکرات برای کاهش هزینه های تحقق رفاه و امنیت) با آمریکا روبرو گردد، نیاز به بالاترین تعداد مهره ها بالاخص مهره‌های کلیدی و فزونترین میزان ظرفیت روانی دارد. اگر آگاهی به قلت تعداد مهره‌ها، مخصوصا "مهره های کلیدی است و وقوف به این مهم می باشد که سطح مناسب ظرفیت روانی وجود ندارد، هیچگاه نباید به مصاف آمریکا رفت چرا که پرواضح است که در نهایت چه تصویری شکل خواهد گرفت (سرنوشت رژیم قذافی) و هیچگاه نباید قبل از ردیف کردن مهرهای کلیدی و قراردادن آنان در موقعیت استراتژیک و بالابردن سطح ظرفیت روانی تصمیم گیرندگان، به پای میز مذاکره رفت چرا که نهایتی جز به کرسی نشستن منطق واستدلال آمریکایی رقم نخواهد خورد(سرنوشت شوروی).

پس رویارویی بدون پشتوانه تئوریک و مذاکره بدون مهره‌های کافی و استراتژیک و ظرفیت روانی مطلوب، هر دو سرانجامی مشابه البته به دلایل کاملا"متفاوت را، رقم خواهد زد که این واقعیتی تاریخی است. سیاستمدارانی که نام آنان در صفحات تاریخ کشورها محسور شدگی را به دنبال می‌آورد آنانی هستند که شرایطی را رقم می زنند که در بازی شطرنج با آمریکا، بدون اینکه منافع، هویت و ارزش های کشورشان را وجه المصالحه قرار دهند، فزونترین میزان امتیازات را از آمریکا برای رفاه و امنیت جامعه خود بدست آورند، که این نیازمند نگاه ملی و غیرجناحی به مقوله امنیت ورفاه است (عملکرد رهبران چین).                                 

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید