چرا کیهان از افشاگری احمدی‌نژاد نگران است؟

روزنامه شرق نوشت:

این روزها احمدی‌نژاد از چهره‌ای سیاسی به معمایی سیاسی بدل شده است و رسانه‌های اصولگرا با موضع‌گیری نه‌چندان تند و متناسب، و گاه با سکوتی ممتد، به رازوارگیِ این چهره سیاسی بیش از پیش دامن می‌زنند. 
 
 یکی از موارد قابل استناد، گزارشِ پنج‌شنبه «کیهان» است که در برابر اتهامات این چهره سیاسی به اشخاص و نهادهای حقوقی، مَنشی مصلحت‌جویانه در پیش گرفت و ضمن دلجویی از اشخاص و نهادهایی که مورد اتهام واقع شده‌اند، به صبوری دعوت‌شان کرد و از آنان خواست با سکوت دربرابر احمدی‌نژاد آب به آسیاب دشمن نریزند. 
 
در گزارش آمده است که احمدی‌نژاد فریب حلقه انحرافی، فتنه‌گران و غرب‌گرایان را خورده، گرچه در برخی از سطرهای این گزارش از رئیس دولتِ نهم و دهم ستایش و حمایت هم شده است. این روش بی‌سابقه «کیهان»، معمای احمدی‌نژاد را پیچیده‌تر می‌کند و این شائبه را در ذهن خوانندگان و مردم به‌وجود می‌آورد که این رسانه نیز از ادامه افشاگری هراسان است یا به آغاز و سرانجامِ این «مهندسی تخریب» اشراف دارد. آنچه این روزها بیش از پیش عیان می‌شود این است که احمدی‌نژاد با مهندسی تخریب در پی قدرت است. اگر او تا دیروز با تخریب هاشمی رفسنجانی به قدرت می‌رسید، امروز با تخریب مدیران نهادها‌ی قضایی در پیِ بازسازی قدرت و رؤیای ازدست‌رفته خویش است و شاید حداقل دستاورد این حملات گریز از محاکمه باشد. تمام گروه‌های سیاسی و حتی خود احمدی‌نژاد می‌دانند با اندک پشتوانه مردمی، او در سیاست کاری از پیش نمی‌برد.  
 
پس در سطحی کلان‌تر نمی‌تواند آسیبی به ساختار نظام بزند و نهادهای رسمی را از کار بیندازد. احمدی‌نژاد چون گوی فولادی است که از آن برای تخریب ساختمان‌های فرسوده استفاده می‌کنند. 
 
اگر این طرز تلقی درست باشد استراتژی دوقطبی احمدی‌نژاد معنایی تازه پیدا می‌کند. استراتژی‌ای که سازوکاری ساده دارد، اما آنچه ساده نیست انتخاب و گزینش قطب دیگر این دوقطبی است. با بازگشت به تجربه‌ هاشمی‌‌- احمدی‌نژاد می‌توان عملکرد احمدی‌نژاد را بازشناخت. دوقطبی‌های که او می‌سازد، چندان با نظام مهندسی‌شده سیاست مغایرت ندارد. 
 
او زماني به هاشمي رفسنجاني حمله كرد که بسياري از دوستان «آيت‌الله» سكوت اختيار كرده بودند و ته دل‌شان از اينكه اسطوره هاشمي فرو بریزد، غنج می‌زد. در رمان «برادران كارامازوفِ» داستایفسکی، وقتي اسمردياكف -پیشکارِ كارامازوف‌ها- پدرِ خانواده را مي‌كشد، پسر بزرگ‌تر با خشم فرياد مي‌زند، چرا پدرم را كشتي؟ اسمردياكف با خونسردي پاسخ مي‌دهد، من كاري را كردم كه تو مي‌خواستي. ایوان مي‌پرسد، من از تو خواستم پدرم را بكشي! و اسمردياكف مي‌گويد، به زبان نياوردي ولي من مي‌دانستم اين را مي‌خواهي...احمدي‌نژاد چون گوي تخريب عقب‌وجلو مي‌رود و كارش تخريب سازه‌‌هاست. اين گوي به ديوارهاي قديمي و نقاط حساس مي‌خورد تا آن‌ها را فرو بريزد. اما اینکه بعد از آن چه رخ خواهد داد، چندان قابل پيش‌بيني نيست.

 

اگر هاشمي‌رفسنجاني زيرك نبود و پروژه احمدي‌نژاد را ناكام نمي‌گذاشت، اکنون آينده پيش‌رو شفاف‌تر بود. اما اين پيرِ سياست آدمي نبود که با ترفندهاي سياست‌مداري تازه‌ به‌دوران‌رسيده پا عقب بكشد و برعكس به استقبالش رفت و از فرصت پيش‌آمده بيشترين بهره را برد تا مردمی را كه سال‌ها از دست داده بود، دوباره به‌دست آورد. 
 
احمدي‌نژاد در پروژه تخریبِ هاشمي شكست خورد و دليل این شكست روشن است. از اين منظر، تحليل‌هايي از اين دست كه احمدي‌نژاد در پي ديده‌شدن است، اگر هم واقعیت داشته باشد، تنها بخشي از ماجراست. همان‌قدر كه رسانه‌هاي اصلاح‌طلب از كنش‌هاي احمدي‌نژاد به نفع خود سود مي‌برند، تا حرف‌های ناگفته را بگویند، سياسيونِ كهنه‌كار نيز از اين گوي تخريب سود خود را مي‌برند.

 

رئيس دولت نهم و دهم هرقدر پيش مي‌رود چهره‌اي رازگونه و معمايي‌تر پیدا می‌کند و مردم بيش از آنکه به خود او باور داشته باشند به شعبده‌هايش چشم دوخته‌اند تا شايد بخشي از حقايقِ پنهان رؤیت شود. احمدي‌نژاد، هيچ خطري ندارد و بیش از آنکه در پی خلق سیاست باشد در خدمت سیاست است. 
 
مهم‌تر از همه اينها احمدي‌نژاد پشتيباني چهره‌اي همچون آيت‌الله مصباح را از دست داده كه زماني در تثبيت جايگاه سياسي او نقش تعيين‌كننده‌اي داشته است. حالا رئيس دولت نهم و دهم بدون مردم و اين عقبه سياسي ابزاري در خدمت سياست و سياسيون است. ابزاري كه سياست را نه در بيرون بلكه در درون و به نفع جريان‌هاي ذينفع تغيير خواهد داد. ابزاري كه روزي به جايگاه خويش بازخواهد گشت. احمدي‌نژاد هويت تاريخي‌ خود را اين‌گونه رقم زده است و از بخت‌یاری اوست اگر سرنوشتی تلخ‌تر در انتظارش نباشد.  

افزودن نظر جدید