پسرم در امن‌ترین مکان ممکن جانش را از دست داد

با چشمانی اشک‌بار و قلبی پر از غم، از آرزوها و خوبی‌های پسر رشیدش می‌گفت. از اینکه نتایج زحمات ۳۰ساله‌اش به ثمر نشسته بود و منتظر بود ۱۲بهمن امسال فرزندش را در روز دفاع همراهی کند. از اینکه پسر دانشجویش یک هفته قبل از فوت پیامکی برای پدر می‌فرستد و می‌گوید"حلالم کن پدر اگر صبوری نکردم". از اینکه پول تو جیبی خودش را صرف نیازمندان و محرومان می‌کرده و پدر داغدار چند روز بعد از آن روز شوم حادثه متوجه می‌شود جگرگوشه‌اش با پرداخت دیه، زندانی نیازمندی را آزاد کرده است.
 

به گزارش اميدنامه به نقل از ایسنا،‌  پدر دلشکسته "سجاد پور احسان" با بغضی که قلب هر انسانی را به درد می آورد می‌گوید: "پسرم سجاد همانند جوان‌های دیگر آرزوهای زیادی داشت. اصلا مگر می‌شود جوانی برای خود آرزویی نداشته باشد، اما آرزوهای سجاد من هیچ وقت در حوزه مادیات نبود. با توجه به این که در رشته معماری تحصیل می‌کرد و به این رشته نیز علاقمند بود، همواره  می‌گفت "بابا؛ دعا کنید در این رشته موفق شوم، نیتم این است که در اولین پروژه مهندسی، ساختمانی بسازم که یکی از واحدهای آن را در اختیار عروس و داماد نیازمندی قرار دهم که امکان خانه‌دار شدن برای آنها وجود ندارد".

اینها بخشی از دردهای فراق دردناک پدری است که صبح یک روز معمولی تنها پسر و امید زندگیش را راهی دانشگاه می‌کند، اما...!

 روز سه‌شنبه ۴ دی‌ماه، قلب میلیون‌ها ایرانی با آسمانی و بستری شدن تعدادی از دانشجویان واحد علوم و تحقیقات دانشگاه آزاد در پی تصادف یک دستگاه اتوبوس این دانشگاه داغدار شد.

"سجاد پور احسان"، "علی حسین زاده"، "احسان صفایی"، "رحمان عقلمند"، "نیلوفر رادمهر"، "محمدجواد هوشنگی"، "محمدعلی و سارا ابوالفتحی"، "محمدرضا فضیلتی نیا" و "سارا رادمنش" ۱۰ سرنشین اتوبوس دانشگاه آزاد بودند که جانشان را در این حادثه از دست دادند و آسمانی شدند.

 

پدر سجاد پوراحسان جانباز ۴۵ درصدی است که در این حادثه پسر ۳۰ ساله خود را از دست داده و علی رغم اینکه با گذشت ۱۰ روز از این واقعه تلخ در شرایط روحی و روانی بسیار نامناسبی قرار دارد، حاضر به مصاحبه با خبرنگار ایسنا شد و در گفت وگویی به بیان خصوصیات فرزند از دست رفته‌اش و انتقاد از بی مسئولیتی مسئولانی پرداخت که به گفته این پدر کارهایشان نوش دارو بعد از مرگ سهراب است و هیچ گاه در دوران مسئولیت،‌ دلسوزانه کار نمی‌کنند.

 

سانحه علوم و تحقیقات تصادفی نبود/پسرم در امن‌ترین مکان ممکن جانش را از دست داد

وی با بیان اینکه سانحه دانشگاه آزاد "تصادفی" نبود که پذیرش آن راحت باشد؛ بلکه این اتفاق ناگوار در نتیجه‌ خطا و اشتباه سهوی عده‌ای از مسئولان اتفاق افتاده است، می گوید: در اتفاقات تصادفی وقتی فردی از منزل خارج می‌شود و در سطح شهر تردد می‌کند ممکن است در هر لحظه اتفاق ناگواری مثل تصادف، درگیری، و غیره پیش بیاید؛ اما فوت فرزند من در جایی اتفاق افتاد که باید امن‌ترین محیط برای فرزندان مردم باشد و درصد خطا و بروز اتفاق در محیط‌های علمی و دانشجویی باید بسیار کمتر از محیط‌های بیرون باشد برای همین تحمل و باور این سانحه سخت‌تر و آزار دهنده‌تر است.

 

 

مساله امنیت دانشگاه آزاد از ریشه مشکل دارد

پوراحسان تاکید می‌کند: اگرچه فرزندم اهل هیچ درگیری، دعوا و نزاعی نبود، اما با این وجود اگر پسرم به خاطر هر اتفاق دیگری مثل نزاع از دنیا می‌رفت برای من قابل درک‌تر از این بود که اتوبوسی که قرار است او را به مقصد برساند جان او را بگیرد.

بنابراین بروز چنین حوادثی نشان می‌دهد که مساله امنیت در این دانشگاه از ریشه مشکل دارد. چرا که به هیچ عنوان نباید دانشگاهی در ارتفاع و حدود هزار و ۸۰۰ متر از سطح زمین ساخته شود، در صورت ساخت نیز باید پیش بینی‌های لازم برای ایمنی آن نیز در نظر گرفته می‌شد که نشد.

 

چرا تمهیدات لازم برای پیشگیری از بروز سوانح اعمال نشد؟!

این پدر داغدار ادامه می‌دهد: دانشگاه علوم و تحقیقات حدود ۲۰ سال پیش در مکانی ناایمن ساخته و در این مدت چندین زمستان و تابستان را پشت سر گذاشته است و حال سئوال این است که آیا نباید در این مدت تدابیر لازم برای ایجاد ایمنی در این دانشگاه فراهم می‌شد؟! آیا مسئولین دانشگاه (هدف من فرد خاصی نیست)، نباید متوجه مشکلاتی که ممکن بود اتفاق بیفتد، می‌شدند و تمهیداتی نظیر کاهش شیب، نصب گاردریل و غیره را اتخاذ می‌کردند؟

 

عده‌ای حادثه دانشگاه‌آزاد را به قضا و قدر مرتبط کردند

پدر سجاد که غم چهره وی را فرا گرفته است، اضافه می‌کند: این تمهیدات باید قبل از وقوع حادثه‌ اندیشیده می‌شد نه اینکه بعد از بروز این سانحه‌ حُزن انگیز، همه به تکاپو بیفتند و دم از بررسی کارشناسی آن بزنند. البته در این میان عده‌ای این حادثه و فوت عزیزان ما را به قضا و قدر و غیره مرتبط کردند که این گفته از همه درد آورتر است.

پدر این دانشجوی فوت شده تاکید دارد که یقیناً سانحه دانشجوی دانشگاه آزاد مصداق بارز سهل‌انگاری مسئولین این دانشگاه است، باید قبل از بروز آن پیش‌بینی‌های لازم برای جلوگیری از بروز چنین سوانحی انجام می‌شد و حتی اگر لازم بود باید از همان ابتدا اتوبوس‌های نو و استاندارد در اختیار دانشجویان قرار می‌دادند.

 

رونمایی از نوش دارو

وی همانند همه ما می‌داند که درصد خطر اتوبوس‌ها در چنین مکانی با چنین شیب زیادی بسیار بیشتر از اتوبوس‌های شهری است، این در حالیست که تنها یک روز بعد از پرواز ۱۰ دانشجوی دانشگاه علوم و تحقیقات، خبر از رونمایی ناوگان جدید اتوبوس این دانشگاه منتشر می‌شود  پور احسان‌ این اقدام را "نوش دارو پس از مرگ سهراب" می‌داند و یادآور می‌شود: متاسفانه بعد از بروز این اتفاق و به خاک و خون کشاندن فرزاندانمان، اعلام می‌کنند ۵۰ اتوبوس جدید به ناوگان دانشگاه اضافه شده است. جمع همه این واقعیت‌ها است که به ما می‌قبولاند که این اتفاق جز به دلیل سهل انگاری و خطای عمدی چیز دیگری نبوده است.

حادثه‌ای که جامعه‌ای را متاثر کرد

پور احسان‌، "اتوبوس‌مرگ" و واقعه واژگونی اتوبوس را به یاد می‌آورد. او به یاد می‌آورد که پسرش در روز حادثه همانند روزهای قبل خواهرش را تا مدرسه همراهی می‌کند و بعد از آن برای اشکال‌گیری پایان نامه‌اش که قرار بود در ۱۲ بهمن‌ماه جاری دفاع کند، به دانشگاه می‌رود.

 

خاطره یک روز تلخ

این پدر داغدار خاطرات آن روز تلخ را چنین بازگو می‌کند: سجاد در آن روز بر خلاف روزهای دیگر تاکید کرد که برای بازگرداندن خواهرش امکان به موقع رسیدن به منزل را ندارد و اصرار داشت که ما به دنبال خواهرش برویم. غافل از اینکه او برای همیشه از پیش ما رفت و دیگر بازنگشت.

در ظهر روز حادثه در سر سفره ناهار از طریق صدا و سیما متوجه واقعه دانشگاه آزاد شدیم و بلافاصله با تلفن همراه پسرم تماس گرفتم و بر خلاف همیشه که هیج تماسی را بدون پاسخ نمی‌گذاشت، پاسخی دریافت نکردم. وقتی خبری از سجاد نیامد فهمیدم ممکن است اتفاق ناگواری برایش پیش آمده باشد.

 

ای کاش در آن روز غم انگیز تلویزیون را نمی‌دیدم

"هیچ وقت و حتی در آن ظهر غم‌انگیز تلویزیون را نمی‌دیدم حداقل در این شرایط می‌توانستم تا غروب منتظر فرزندم باشم و امیدوارم باشم که شب به منزل بر می‌گردد اما نشنیدن پاسخ از سوی سجاد موجی از نگرانی را وارد خانه کرد."

این را پدر سجاد می‌گوید و ادامه می‌دهد: تلاش برای تماس گرفتن با سجاد ادامه داشت تا اینکه تماس برقرار شد و صدای ناآشنایی به ما گفت که پسرم حالش خوب است و جزو دو نفر فوتی دانشگاه نیست و من بر این اساس تصور می‌کردم که سجاد یکی از زخمی‌های این سانحه باشد.

پدر اما به دنبال فرزند گمشده‌اش راهی بیمارستان‌ها می‌شود ولی به گفته وی در آن زمان درمی‌یابد که اسم فرزندش در میان دانشجویان بستری شده در بیمارستان نیست تا اینکه در ساعت ۱۹ روز ۴ دی‌ماه نام فرزندش را از طریق سایت‌ها و شبکه‌های مجازی در میان فوت شدگان علوم و تحقیقات می‌یابد.

وی با ناراحتی بیان می‌کند که مسئولان دانشگاه آزاد بعد از بروز این حادثه ناگوار به تکافو افتادند و هیچ کدام مسئولیت بروز چنین سانحه‌ای را نمی‌پذیرند و حتی در اظهار نظرهای خود نمی‌پذیرند که مسئول این حادثه بودند اما من معتقدم این یک حادثه‌ای است که پیش آمده و مسبب آن، مسئولانی هستند که در این زمینه کم کاری و کوتاهی کردند و تمامی افرادی که در این زمینه دخیل هستند مقصران اصلی فوت پسر من و دانشجویان دیگر هستند.

 

دلجویی از خانواده‌های داغدار به روش دانشگاه آزاد

وی حوادث ناگوار دیگری مانند آتش‌سوزی اخیر یکی از مدارس زاهدان و فوت دانش آموزان را به یاد می‌آورد که عزیزان این مرز و بوم در آن پرپر شدند و می‌گوید: این نوع وقایع نشان می‌دهد مسئولان ما به مسئولیت خود به خوبی عمل نمی‌کنند و پیش بینی‌های لازم را برای پیشگیری از حوادث ندارند.

دلگیری داغداران اتوبوس مرگ از برخوردهای غیر مسئولانه

پس از حادثه سقوط اتوبوس، رئیس دانشگاه آزاد به همراه چند نفر از مسئولان برای دلجویی به منزل خانواده‌های داغدار رفتند.

از پدر خانواده پور احسان در این‌باره می‌پرسیم که می‌گوید: آنها آمدند و به ما گفتند که دو روز قبل از بروز این اتفاق اتوبوس‌های جدید باید وارد دانشگاه می‌شد و با اتفاقی که پیش آمد دیگر نتوانستیم ناوگان حمل و نقل دانشگاه را نوسازی کنیم اما ما در نظر داشتیم که اتوبوس‌ها را نوسازی کنیم.

پور احسان ادامه می‌دهد: این گفته چه دردی را از ما درمان می‌کند. نوشدارویی بعد از مرگ سهراب است. آنها باید سال‌ها پیش اقدام می‌کردند.

وی اضافه می‌کند: من در بحث حادثه‌ای که برای پسرم رخداده، هرگز نمی‌خواهم وارد مسائل سیاسی شوم، اصلا نیازی به عذرخواهی مسئولان دانشگاه در پی بروز این حادثه ندارم و حتی نمی‌خواهم برای من کار مثبتی انجام شود اما این را می‌گویم که فوت پسرمان به خاطر اهمال افرادی است که در بروز این اتفاق ناگوار دخیل هستند.

 

یادگاری که در گنبد دوار بماند

پدر پوراحسان اقدام نیک فرزندش را به یاد می‌آورد که با پرداخت دیه یک زندانی، درست چند روز قبل از فوت، او را از زندان آزاد می‌کند. پدر این دانشجو با تاکید بر اینکه من به هیچ عنوان در جریان این اقدام پسرم نبودم، می‌افزاید: کسی از این موضوع اطلاع نداشت که با پول پس‌انداز خود کارهای خیرخواهانه انجام می‌داد در حالی که پسرم دانشجو بود و هیچ شغل و یا درآمدی نداشت.

وی می‌گوید: اقدام خیرخواهانه پسرم چند روز بعد از فوتش از طریق تماسی که ستاد دیه با ما گرفت، علنی شد ضمن آنکه چند روز پیش وقتی برای بردن ماشینم به دانشگاه آزاد مراجعه کرده بودم مدارک پرداخت دیه آن زندانی در پاکتی در داشبورد خودرو بود و ما متوجه شدیم که پسرم اول دی برای آزادی یک زندانی به ستاد دیه مراجعه کرده و آن فرد نیازمند را به آغوش خانواده‌اش بازگردانده است.

 

سجادم را خیلی دیر شناختم

این پدر داغدار اضافه می‌کند: در این زمان بوده که فهمیدیم هنوز سجادمان را نشناختیم. ما حتی نمی‌دانستیم چندین سال است که پسرمان فرد نیازمندی را تحت پوشش خود قرار داده بود و ماهیانه در حد توان خود کمک‌هایی برای این فرد ارسال می‌کند.

 

برنامه‌هایی که سجاد در نیمه راه رها کرد

پوراحسان، تاریخ تولد سجاد را اول فروردین سال ۶۷ ذکر کرده و ادامه می‌دهد: پسرم همانند جوانان دیگر برای زندگی خود آرزوهای زیادی داشت اما آرزوهایش مادی نبود. با توجه به این که در رشته معماری تحصیل می‌کرد، همیشه به من می‌گفت دعا کنید در این رشته موفق شوم و نیتم این است در اولین پروژه خود، ساختمانی بسازم که یکی از واحدهای آن را در اختیار زوجی قرار بدهم که امکان خانه‌دار شدن را ندارد.

کمک به نیازمندان اولین آرزوی او بود. فرزندمان نسبت به سنش روح بسیار بزرگی داشت و اینکه سجاد من در چنین سنی به این مسائل اهمیت می‌داد قابل توجه بود. سجاد من در دوره جوانی و در سن ۳۰ سالگی به این مسائل فکر می‌کرد و فعالیت‌های خیرخواهانه خوبی نیز با پول توجیبی خودش انجام می‌داد.

حلالم کنید

وی خاطره دیگری را به یاد آورد و می‌گوید: وقتی زندگی سجاد را مرور می‌کنم به این فکر می‌کنم که شاید به او الهام شده بود که جای او در این دنیا نیست. یک هفته قبل از این حادثه پیامکی برای من فرستاد با این مضمون که "پدر اگر زمانی بی‌حوصلگی و ناصبوری کردم حلالم کنید" و از من طلب حلالیت کرد. ارسال این پیامک در حالی اتفاق افتاد که هیچ اختلافی بین من و پسرم وجود نداشت.

بعضی شب‌ها سجاد با دوستان خود در یکی از مدارس جمع می‌شدند و خود را برای آزمون نظام مهندسی آماده می‌کردند و من نگران دور شدن او از خانواده بودم غافل از این که او در این شب‌ها نیز به فکر فعالیت‌های خیرخواهانه خود بود. او به مسائل غیر از این فکر نمی‌کرد. برای همین است که از پسرم می‌خواهم حلالم کند و دستم را بگیرد.

 

۳۰ سال است با کمک سجاد برمی‌خیزم

این پدر ۵۷ ساله که جانباز ۴۵ درصد جنگ تحمیلی نیز هست، می‌گوید: ۳۰ سال است که برای بلند شدن از روی زمین سجاد دستم را می گرفت. الان چه کسی باید عصای دستم باشد؟ من حتی توانایی رانندگی ندارم. همیشه پسرم همراه و در کنارم بود اما بر اثر اهمال کاری عده‌ای، زندگی ما نابود شد و تک پسر نازنینم از دست رفت.

این پدر با رفتن فرزندش همه امیدها و همه آینده و زندگی خود را از دست رفته می‌داند و اضافه می‌کند: ما نیز مثل همه پدران و مادران دیگر آرزوهای زیادی برای فرزندمان داشتیم ولی نمی‌توانیم غم‌مان را فریاد بزنیم.

 

هنوز رفتن سجاد را باور ندارم

پدر سجاد پوراحسان این سئوال را مطرح می‌کند که چرا باید این اتفاقات در آن دانشگاه برای افرادی که می‌توانستند آینده‌سازان کشور باشند رخ دهد؟ هنوز باور نمی‌کنم سجاد رفته است. هنوز ما دوری سجاد را باور نمی‌کنیم و این تصور را دارم که در کنار دوستانش است و روزی برمی‌گردد.

 

مسئولان مسئولیت‌پذیر باشند

وی همچنین یادآور می‌شود: فرقی نمی‌کند کدام دستگاه، دانشگاه، ارگان و یا مسئول باشد. حرف من این است که مسئولان ما مسئولیت‌پذیر باشند و یادشان باشد که قبل از وقوع حادثه پیش‌بینی‌های لازم را انجام دهند تا شاهد بروز این چنین حوادث تلخ نباشیم و هیچ خانواده‌ای از چنین حوادثی داغدار نشوند.

 

مسئولان مردم را خانواده خود بدانند

وی همچنین دلسوزانه خاطر نشان می‌کند: به هیچ عنوان نمی‌گویم که مسئولان آنها فرزندان خود را هم در این اتوبوس‌ها سوار کنند، بلکه از تک تک مسولین می‌خواهم مسئولانه فکر کنند و مردمی را که برای آنها خدمت می‌کنند، خانواده خود بدانند و تصور کنند که ممکن بود اقوام یا فرزندان خود می‌توانست در این اتوبوس باشند. هرکسی در هرجایگاهی که قرار دارد اگر فقط به خاطر خدا و در راه او کار کند شاهد این وقایع تلخ نخواهیم بود.

 

شعری برای سنگ قبر

 در پایان این گفت و گو به همراه پدر و مادر سجاد به اتاق او رفتم. در این اتاق دست خطی مشتمل بر دو بیت شعر بر روی میز وی دیدیم و در خصوص آن از پدر سجاد سوال کرد که وی گفت: پسرم چند روز قبل از فوتش خواب می‌بیند که یک روحانی برای او شعری را با این مضمون می‌سراید:

 من از روز ازل دیوانه بودم       دریغا، اندرین میخانه بودم

رفیقانم همه از اهل دنیا                منو دیوانه، چون بیگانه بودم

 

بعد از بیدار شدن این شعر را یادداشت می‌کند و در تماسی که با دوست خود داشت از وی می‌خواهد این شعر بر روی سنگ قبرش حک شود.

 

افزودن نظر جدید