ملاحظه‌كاري و محافظه‌كاري مسوولان، محدوديت عنوان مي‌شود

پس از انقلاب اسلامي ۱۳۵۷ و تشكيل سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي به اين سازمان پيوست. او در دوره نخست وزيري ميرحسين موسوي مدير كل حراست وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي بود.سپس در كابينه سيد محمد خاتمي به معاونت وزارت بازرگاني انتخاب شد. زندگي سياسي فيضل‌الله عرب‌سرخي خالي از حاشيه و هزينه نبوده است. از ميان اين حواشي مي‌توان به ماجراي عباس زريباف در اتفاقات دهه 60، درگيري لفظي و فيزيكي با عبدالله عليخاني و حسين فرح بخش از تهيه‌كنندگان سينما در زمان مديركلي حراست ارشاد و بازداشت در حوادث سال 88 اشاره كرد. هرچند پيرامون اتفاقات دوران مديركلي حراست ارشاد، عرب‌سرخي تمامي ادعاهاي مطرح شده را تكذيب مي‌كند. عضو شوراي مركزي سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي اين روزها مقيم طبقه دوم ساختمان صندوق ذخيره فرهنگيان و مشاور مديرعامل يكي از تعاوني‌هاي زيرمجموعه صندوق ذخيره فرهنگيان است. عرب سرخي اين روزها تمايل چنداني به مصاحبه و اظهارنظر ندارد زيرا معتقد است علاوه براين كه اين دست صحبت‌ها تاثير چنداني ندارد، ممكن است منجر به سوءبرداشت شود. از نحوه انحلال جبهه مشاركت ايران اسلامي و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامي پس از گذشت 9سال همچنان دلخور است. او در اين باره مي‌گويد: «اين دو حزب بدون تشكيل دادگاه و بدون حضور نماينده و يا وكيل، منحل مي‌شوند. چرا اين اتفاق رخ مي‌دهد؟ چون اين دو حزب نسبت به ساير احزاب تاثيرگذارتر بودند.» يكي از جدي‌ترين دغدغه‌هاي عرب سرخي كادرسازي و سازماندهي نيرو است به نحوي كه تلاش دارد در پاسخ به هرسوال بر اين موضوع تاكيد كند.

به عقيده عرب سرخي بسياري از مشكلات كشور با كادرسازي درست قابليت حل شدن دارد. دربخشي از اين گفت‌وگوي تفصيلي از عرب سرخي درباره چرايي ريزش بدنه اجتماعي اصلاح‌طلبان سوال كرديم كه پاسخ جالبي داشت. او ضمن تاييد اين موضوع مي‌گويد: «اگر كسي مدعي شود كه مردم از اصلاح‌طلبان عبور كرده‌اند بايد بداند كه مردم از آخرين گزينه اميد و اصلاح كشور عبور كرده‌اند و اين به آن معني است كه اميد به اصلاح از بين رفته است. نبايد فراموش كنيم سرمايه‌هاي اجتماعي كه از اصلاحات ريزش مي‌كند، به سمت نيروي اصولگرا حركت نمي‌كند. اين موضوع را بايد درك كرد؛ هيچ نيرويي كه خود را مدافع نظام سياسي حاكم مي‌داند، نمي‌تواند از ريزش سرمايه اجتماعي اصلاح‌طلبان اظهار خوشحالي كند.» مشروح گفت‌وگو با فيض‌الله عرب سرخي را در زير مي‌خوانيد:

 

ارزيابي شما از آخرين ديدار رييس‌جمهور با تعدادي از اصلاح‌طلبان پس از گذشت يك‌سال چيست؟

ارتباط دولت با جريانات سياسي بسيار محدود است و اين محدوديت مختص اصلاح‌طلبان نيست. يكي از مسووليت‌هاي رييس‌جمهور آن است كه حرف‌هاي اصلي و اساسي جريانات جامعه كه جريانات سياسي نيز بخشي از آن هستند را بشنود. در اين ميان لازم نيست تمامي اظهار نظرها صد درصد درست و يا بر اساس محدوديت‌هاي موجود قابل اجرا باشد، بلكه اطلاع رييس‌جمهور از ديدگاه جريانات مختلف كمك مي‌كند با آگاهي از ديدگاه‌هاي مختلف تصميم‌گيري كند. شنيدن نقدها، ارايه پاسخ، پذيرفتن نقد درست يكي از نخستين وظايف بالاترين مقام اجرايي كشور است. وقتي از محدود بودن روابط رييس‌جمهور صحبت مي‌كنيم، اين مساله محدود به روابط رييس‌جمهور با اصلاح‌طلبان نيست، زيرا جريان اصولگرا نيز از اين محدوديت ناراضي است. اينكه عده‌اي كه تصور مي‌كنند، ارتباط رييس‌جمهور با اصلاح‌طلبان كم و با اصولگرايان بيشتر شده، اشتباه است. من معتقدم اين يكي از ضعف‌هايي است كه رييس دولت بايد در شرايطي كه مشكلات زياد است، ارتباطات و گفت‌وگو را از يك سو با جريانات سياسي و از سوي ديگر با جريانات مختلف مردم توسعه دهد. من جلسه اخير رييس‌جمهور را به فال نيك گرفته و آرزو مي‌كنم اين ارتباط دولت با جريان‌هاي مختلف سياسي بيشتر و مداوم شود. زماني كه ميان دولت و اقشار مختلف جامعه فاصله ايجاد شود، نمي‌توان انتظار داشت تمامي موضوعات در يك جلسه مطرح شود اما وقتي اين جلسات تداوم داشته باشد، آهسته و پيوسته تمامي موضوعات مطرح و پاسخ‌ها دريافت مي‌شود.

برخي معتقدند حمايت جريان اصلاحات از حسن روحاني منجر به دست به عصا شدن اين جريان در برابر دولت شده‌ و همين مهم ريزش بخشي از بدنه اجتماعي اصلاح‌طلبان را به همراه داشته است. آيا بدنه اجتماعي اصلاح‌طلبان ريزش كرده است؟ در صورت پاسخ مثبت، حمايت از دولت چقدر در اين اتفاق نقش داشته است؟

كشور در سياست‌هاي راهبردي، بعضا رويكردهايي را اتخاذ مي‌كند كه مردم گريز است. در بسياري از اين سياست‌ها دولت يا موثر است، يا نيست. بايد بررسي شود كه آيا اصلاح‌طلبان در برابر اين سياست‌ها مي‌توانند كاري انجام دهند يا خير. بنابراين اگر كسي مدعي شود كه مردم از اصلاح‌طلبان عبور كرده‌اند بايد بداند كه مردم از آخرين گزينه اميد و اصلاح كشور عبور كرده‌اند و اين به آن معني است كه اميد به اصلاح از بين رفته است. نبايد فراموش كنيم سرمايه‌هاي اجتماعي كه از اصلاحات ريزش مي‌كند، به سمت نيروي اصولگرا حركت نمي‌كند. اين موضوع را بايد درك كرد؛ هيچ نيرويي كه خود را مدافع نظام سياسي حاكم مي‌داند، نمي‌تواند از ريزش سرمايه اجتماعي اصلاح‌طلبان اظهار خوشحالي كند. هر جرياني كه ذيل قانون اساسي موجود فعاليت مي‌كند، اگر بتواند مردم را جذب كند به نفع نظام سياسي فعاليت كرده و اين يك واقعيت غيرقابل انكار است. دليل اصلي كه مردم در برخي مقاطع از جريان اصلاحات و اصلاح‌طلبان عبور كرده‌اند آن است كه ما نتوانسته‌ايم آن طور كه بايد به مطالبات مردم پاسخ دهيم. مردم در زندگي شخصي و در مسائل مختلف اعم از اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي انتظاراتي از جريان اصلاحات دارند كه ما به دلايل مختلف توانايي پاسخگويي به اين مطالبات را نداشته‌ايم. ما بايد تلاش كنيم براي سال‌هايي كه در قدرت بوديم، پاسخ منطقي ارايه كنيم. فردي كه بيكار است و زندگي روزمره‌اش تامين نيست، چرا بايد از عملكرد ما خشنود باشد و يا از آن دفاع كند؟ فردي كه از حداقل آزادي‌هاي سياسي و اجتماعي برخوردار نيست و به دليل نرم‌ترين اظهار نظر با او برخورد قهرآميز صورت مي‌گيرد، چرا بايد مدافع اصلاحات باشد؟ وقتي مردم از اصلاح‌طلبان عبور مي‌كنند نقدي متوجه آنان نيست، بلكه اين نقد متوجه ما اصلاح‌طلبان و عملكردمان است. حتي اگر اين عبور ناشي از كم‌اطلاعي باشد باز هم ما در اين بي‌اطلاعي مقصريم.

راهكار پيشنهادي شما براي جلوگيري از ريزش سرمايه اجتماعي اصلاح‌طلبان چيست؟

ما بايد ارتباط خود با جامعه را نزديك كرده و با اطلاع‌رساني درست سطح آگاهي مردم را ارتقا دهيم تا مشخص شود جريان ما در چه موضوعاتي كوتاهي كرده و در چه موضوعاتي اساسا امكان اقدام وجود نداشته است. در واقع مقصود من عبارت است از برقراري يك تناسب معقول ميان دسترسي‌ها و توانمندي‌هاي يك جريان سياسي در نظام موجود براي مردمي كه مي‌خواهند، بدانند كجا مي‌توانند از يك نگرش حمايت كنند. ما در برابري اين ارتباط و ارايه اطلاعات و توضيحات چه در سطح سازماندهي و چه در سطح آگاهي‌بخشي توفيق لازم را نداشتيم. اصلاح‌طلبان براي اين دو حوزه بايد وقت و انرژي بيشتري صرف كنند تا از ريزش بيشتر سرمايه اجتماعي خود جلوگيري كنند. اگر تمركز دقيقي روي اين دو حوزه صورت گيرد، آن زمان مي‌توان انتظار داشت جامعه درك صحيحي از ظرفيت اصلاح‌طلبان كسب كند.

با توجه به شرايط فعاليت احزاب در ايران آيا راه ديگري جز تحزب براي سازماندهي نيرو در نظر داريد؟

بدون تعارف بايد گفت كه سيستم سياسي كشور برخورد مناسبي با احزاب ندارد. البته اين برخورد ناصحيح، محدود به احزاب نيست، بلكه اين برخورد با هرگونه سازمان و تشكلي كه قصد سازماندهي نيرو دارد، صورت مي‌گيرد. نگاهي به فعاليت تشكل‌هاي مختلف مانند فعالان محيط زيستي و يا اصناف نشان مي‌دهد، سازوكار سازماندهي و يكپارچه سازي نيروها وجود دارد اما فرصت فعاليت به اين تشكل‌ها داده نمي‌شود. متاسفانه امروز اتحاديه‌هاي موجود، تشكل‌هايي هستند كه بيش از فعاليت‌هاي واقعي و موثر، مطيع فرمان حاكميت هستند بنابراين در مجموع نگاه مثبتي به تشكل‌هاي غيرحاكميتي وجود ندارد. آنجايي كه حاكميت به موضوع ساماندهي ورود كرده و نيروهايي را زير نظر خود ساماندهي مي‌كند، مشكلي وجود نداشته و برخوردي نيز صورت نمي‌گيرد درحالي كه درباره احزاب برخورد حاكميت چرخشي 180 درجه‌اي دارد، زيرا اعتقادي به ساماندهي از كف جامعه در رده‌هاي بالاي حاكميت وجود ندارد. بايد بگويم جامعه مدني ايران سامان لازم را ندارد. احزاب، انجمن‌هاي علمي، دانشجويي و كارگري وجود دارد اما اين تشكل‌ها در راستاي خواست حاكميت حركت مي‌كنند و اين مهم، نشان‌دهنده سياست‌گذاري و برنامه‌ريزي در اين حوزه است.

به عنوان نمونه به برخوردي كه با دو حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب صورت گرفت، اشاره مي‌كنم. اين دو حزب بدون تشكيل دادگاه و بدون حضور نماينده و يا وكيل، منحل مي‌شوند. چرا اين اتفاق رخ مي‌دهد؟ چون اين دو حزب نسبت به ساير احزاب تاثيرگذارتر بودند، بنابراين سازماندهي اجتماعي در ايران با توجه به شرايط موجود اصلا كار آساني نيست و بايد براي اين موضوع تلاش كرد. جامعه بدون سازمان توده‌وار امكان گفت‌وگو ندارد. يكي از مشكلات امروز جامعه آن است كه تقاضاهاي مطرح شده تكليف روشني ندارد. اينكه من موضوعي را عنوان كنم، خواسته من است نه خواسته جامعه. خواست جامعه بايد به وسيله تشكل‌ها مطرح شود. موانع مقابل كار تشكيلاتي در ايران بسيار است اما نبايد نااميد شد و دست از تلاش كشيد. براي درك بهتر شرايط سخت فعاليت حزبي در ايران كافي است نگاهي به انتخابات برگزار شده در ساير كشورها داشته باشيم. در كشورهاي توسعه يافته بيش از 90درصد نمايندگان به واسطه عضويت در يك حزب راهي پارلمان و يا ديگر كرسي‌هاي قدرت مي‌شوند اما در ايران اين‌گونه نيست، زيرا در قانون انتخابات احزاب هيچ جايگاهي ندارند. اينكه مي‌گويم حزب هيچ جايگاهي ندارد، اغراق نيست واقعا هيچ جايگاهي ندارد.

اما احزاب در انتخابات‌ مختلف كانديدا معرفي و ليست ارايه مي‌كنند.

ممكن است، حزبي براي انتخابات ليست ارايه كند و مردم هم به آن ليست اعتماد كرده و راي دهند اما احزاب حق قانوني خاصي نه در انتخابات پارلمان نه رياست‌جمهوري و نه هيچ انتخابات ديگري ندارند. قانون انتخابات ما نياز به اصلاح دارد، زيرا حزب تشكيلاتي است كه براي مديريت كشور توانايي ارايه برنامه آلترناتيو دارد.

جريان اصلاح‌طلب از دوم خرداد 76 به صورت رسمي و با در دست گرفتن دولت وارد سپهر سياسي ايران شد. پس از آن 8سال گوشه‌نشيني و نقد قدرت را تجربه كرد. در دهه 90 بار ديگر و اين بار نه با گزينه‌اي صد درصد اصلاح‌طلب بلكه يك گزينه اعتدالي توانست در ساختار قدرت قرار گيرد. با توجه به اين فرآيند رخ داده در 21 سال گذشته از نظر شما اصلاح‌طلبان منتقدان خوبي هستند و يا مدير اجرايي خوب؟ و يا هر دو؟

اگر نسبي به اين سوال نگاه كنيم، بايد بگويم در حوزه انتقاد دست افراد بازتر از حوزه مديريتي است، زيرا براي حضور در عرصه مديريتي چه در سطح قوه مجريه و چه قوه مقننه فيلترهاي بي‌شماري وجود دارد. اين فيلترها مانع از حضور مديران اصيل اصلاح‌طلب شده است. اخيرا موج انتقادات به جريان اصلاحات بابت عملكرد منتخبان اين جريان در انتخابات‌ اخير افزايش پيدا كرده است. در پاسخ به اين انتقادات بايد بگويم تعدادي از دوستان ما توانستند از فيلترهايي كه وجود دارد به سلامت عبور كنند و ما مجبور بوديم از ميان اين افراد تعدادي را براي ليست‌هاي انتخاباتي خود انتخاب كنيم، بنابراين حق انتخاب ما بسيار محدود بود. وقتي رييس‌جمهور به عنوان بالا‌ترين مقام اجرايي كشور براي انتخاب وزير علوم مجبور به انتخاب گزينه بيست و يكم خود مي‌شود، بايد درك كرد كه ريشه ضعف‌هاي مديريتي جريان اصلاحات به كجا بازمي‌گردد.

توضيح شما در پاسخ به نقدهاي مطرح شده درباره عملكرد اصلاح‌طلبان در دهه 90 را مي‌پذيريم، زيرا كمتر كسي است كه به فيلترهاي موجود در ساختار سياسي آگاه نباشد. اما سوال اصلي آن است كه چرا نظارتي بر عملكرد اين افراد از سوي مرجعي كه آنها را انتخاب كرده و مشخصا شوراي عالي سياست‌گذاري وجود ندارد؟

سوال خوب و نقد بجايي مطرح كرديد. اين يكي از جدي‌ترين نقاط ضعف شوراي عالي است. شوراي عالي بايد همان زمان كه قصد گزينش افراد را داشت، برنامه‌اي نيز براي نظارت بر عملكرد افراد طراحي مي‌كرد كه متاسفانه اين برنامه‌ريزي رخ نداد.

در عرصه مديريتي از دولت اصلاحات و مجلس ششم تا به امروز در تمامي ادوار صحبت از محدوديت بوده اما هيچ‌گاه اين محدوديت‌ها به صورت شفاف براي مردم بيان نشده است. وقتي محدوديت‌ها تبيين نشود، مردم حق دارند وجود محدوديت را بهانه مسوولان تلقي كنند. اين محدوديت‌ها تا چه زماني قرار است، محرمانه بماند؟

محدوديت نه تنها در عرصه مديريتي بلكه در عرصه نقد هم وجود دارد اما اينكه بخواهيم تمام كاستي‌ها را گردن محدوديت بيندازيم، درست نيست. گاها ملاحظه‌كاري و محافظه‌كاري مسوولان، محدوديت عنوان مي‌شود كه اين دو موضوع با يكديگر متفاوت هستند. نمايندگان مجلس براي بيان برخي موضوعات نگران تاييد صلاحيت خود براي دور بعد هستند؛ وزرا، رييس‌جمهور، نمايندگان شوراي شهر نيز معذوريت‌هايي از اين دست دارند. هرچند به عقيده من نبايد بي‌پروا نيز عمل شود. مطرح كردن برخي موضوعات به ويژه در شرايط امروزي ممكن است به افزايش گرفتاري‌ها منجر شود كه در اين موضوعات بايد مراعات شود اما در برخي موضوعات تنها آسيبي كه وارد مي‌شود، ردصلاحيت است. به عقيده من بخش‌هايي از محدوديت‌ها بايد براي مردم بازگو شود. بسياري از مردم نمي‌دانند كه مشكلات كشور از سوي كدام عوامل نشات مي‌گيرد، زيرا مشكلات ما به يك عامل محدود نيست.

اين حركت دست به عصا محافظه‌كاري است يا منفعت ‌ طلبي؟

وقتي ما در موضوعي با انسان مواجه هستيم، نمي‌توانيم به يقين قضاوت كنيم. واقعيت آن است كه در انسان‌ها ملاحظات شخصي بسياري وجود دارد. ممكن است فردي با تحليل غلط كاري را انجام دهد و در مقابل فرد ديگري با آگاهي كامل و از سر نفع شخصي فعلي را مرتكب شود. من اگر چوب به دست گرفته و همه را با يك چوب بزنم از اخلاق و انصاف فاصله گرفته‌ام. اگر بنا باشد درباره يك فرد خاص قضاوت كنيم، مي‌توانيم به جزييات ورود كرده و سپس اظهارنظر كنيم اما نمي‌توان آن قضاوت را به سايرين تعميم داد.

21 سال از دوم خرداد 76 گذشته است. آيا زمان آن نرسيده است كه جريان اصلاحات به رهبري سيدمحمد خاتمي مانيفست روشني از اصلاح‌طلبي ارايه كند؟ وقتي مي‌گوييم جذب حداكثري و يا به زبان ديگر «از گوگوش تا سروش» خروجي اين موضوع مي‌شود، وضعيت فعلي كه هر فردي از برانداز تا يك چهره انقلابي خود را اصلاح‌طلب بداند. در چنين شرايطي آيا شما خلأ يك چارچوب و مانيفست را براي تعريف درست اصلاح‌طلبي احساس نمي‌كنيد؟

در اين زمينه آقاي خاتمي به عنوان ليدر جريان اصلاحات چند سخنراني داشته‌اند كه مجموع اين سخنراني‌ها را مي‌توان مانيفست اصلاح‌طلبي مطرح كرد كه به صورت كتابچه نيز چاپ و توزيع شده است، اما نبايد فراموش كنيم كه اصلاح‌طلبي يك حزب نيست كه نياز به مانيفست و چارچوب داشته باشد، اصلاح‌طلبي يك نگرش سياسي است. ما در روش و در هدف مي‌توانيم اصلاح‌طلب باشيم. ممكن است يك نيروي ماركسيست كه در هدف برانداز است، در روش اصلاح‌طلب باشد بنابراين ما درباره جريان سياسي صحبت مي‌كنيم نه يك حزب. برنامه دقيق براي حزب است نه جريان سياسي. براي ورود به جريان اصلاح‌طلبي نياز به پر كردن فرم نيست، بنابراين هر كسي مي‌تواند اصلاح‌طلب باشد.

اما بزرگان جريان اصلاح‌طلبي مانند آقايان خاتمي، نبوي، حجاريان و... نه تنها در روش بلكه در هدف هم اصلاح‌طلب هستند. اينكه بگوييم ممكن است فردي در روش اصلاح‌طلب و در هدف برانداز باشد، جالب نيست زيرا حضور چنين قشري در ميان اصلاح‌طلبان موجب بدبيني حاكميت به اين جريان سياسي شده است.

ما بايد براي جامعه توضيح دهيم كه اصلاح‌طلبي يك حزب نيست بلكه يك جريان است و در جريان هيچ فردي مسوول رفتار تك‌تك افراد منتسب به آن جريان نيست. اگر ما به جامعه آگاهي لازم را نداده باشيم، قطعا هم جامعه و هم حاكميت دچار اشتباه خواهند شد. جامعه بايد بداند يك ماركسيست مي‌تواند اصلاح‌طلب باشد به آن معنا كه به دنبال اسلحه دست گرفتن و ايجاد تنش در جامعه نيست بلكه معتقدند با تزريق آگاهي به جامعه مي‌توان نظام سياسي را بر اساس خواسته خود تغيير داد. افراد زيادي از اين روش براي رسيدن به اهداف خود استفاده مي‌كنند و كسي نمي‌تواند در انتخاب روش محدوديت ايجاد كند.

ارزيابي شما از واكنش اصلاح‌طلبان به اعتراضاتي كه اخيرا شكل گرفت، چيست؟ برخي معتقدند جريان اصلاحات پس از اتفاقات سال 88 «اعتراض‌زده» شده و دست به عصا حركت مي‌كند. آيا جريان اصلاحات محتاط شده است؟

مردم حق اعتراض دارند. اين اعتراض ممكن است در قالب نقد در رسانه، تجمع و يا راهپيمايي باشد. اعتراض يكي از حقوق مردم است كه در قانون اساسي به رسميت شناخته شده است. بنابراين اصل اين بحث جاي هيچ گونه تشكيكي ندارد. اما موضوعي كه وجود دارد، آن است كه در جريان اين اعتراضات ممكن است 4 نفر به يك بانك حمله كرده و آن را تخريب كنند، آيا قرار است من از اقدام آن 4 نفر دفاع كنم؟ من هرگز اين كار را انجام نمي‌دهم. دركنار اين موضوع ممكن است مردم از من انتظاري داشته باشند كه از نظر من آن انتظار درست نباشد، آيا من بايد از انتظار مردم دفاع كنم؟ لزوما خير. من بايد از حق قانوني مردم كه اعتراض است، دفاع كنم. نه تنها من بلكه اكثريت اصلاح‌طلبان از اين حق قانوني دفاع كرده و مي‌كنند. بنابراين ما در موضوع اعتراضات مردمي از حق اعتراض تمام قد دفاع كرده و معتقديم با هيچ فردي به دليل اعتراض نبايد برخورد شود. ما با اين موضوع كه دو وكيل به مقابل مجلس رفته و به دليل اعتراض به نظارت استصوابي بازداشت مي‌شوند، مخالفيم و آن را خلاف قانون مي‌دانيم و اين مخالفت به دليل به رسميت شناختن حق اعتراض است. ما اين موضوع را كه افراد منتسب به يك جريان خاص آزادانه تجمع كرده و برخوردي با آنها صورت نمي‌گيرد و در مقابل با اعتراضات ديگر برخورد مي‌شود، تبعيض‌آميز مي‌دانيم. محتواي اعتراض ممكن است مورد تاييد من نوعي نيز نباشد اما اين عامل سبب نمي‌شود از حق اعتراض دفاع نكنم. اعتراض حقي است كه بايد به رسميت شناخته شود. عده‌اي در اين ميان انتظار دارند ما از افرادي كه به اموال عمومي آسيب رسانده و دست به تخريب زده نيز دفاع كنيم. درحالي كه من معتقدم اگر فردي به عنوان مثال شيشه‌اي را شكسته، برخوردي كه با او صورت مي‌گيرد بايد متناسب با شكستن يك شيشه باشد نه بيشتر. با آدمي كه از سر عصبانيت شيشه شكسته نبايد مانند يك برانداز برخورد شود. بنابراين ما به اين رويه‌ها نيز منتقديم اما اين به معناي حمايت از شيشه شكستن نيست.

دي ماه 96 نقطه آغاز حمله عريان جريان موسوم به برانداز به اصلاح‌طلبان بود به نحوي كه هر اصلاح‌طلبي مطلبي را منتشر مي‌كند، موجي از اهانت و هتاكي به او آغاز مي‌شود. دليل اين عصبانيت و فحاشي به اصلاح‌طلبان كه اين روزها شدت بيشتري به خود گرفته است، چيست؟

من معتقدم از يك سو جريانات تندرو داخلي و از سوي ديگر جريان برانداز خارج‌نشين به اين نتيجه رسيده‌اند؛ تنها جرياني كه مي‌تواند با مردم ارتباط منطقي برقرار كرده و برنامه‌ براي حل مشكلات ارايه كند، جريان اصلاحات است از اين‌رو سعي در تخريب جريان اصلاحات دارند. شبيه حمله نتانياهو به اصلاح‌طلبان و خاتمي را، مجاهدين خلق و تندروهاي داخلي نيز انجام مي‌دهند. يك زماني مي‌گوييم به موضوعي نقد وجود دارد اما چه موضوعي وجود دارد كه موجب شود نتانياهو، سلطنت‌طلبان، مجاهدين خلق و برخي تندروهاي داخلي براي حمله به اصلاحات همصدا شوند؟ نوع نگاه اين جريانات به شخص خاتمي گوياي همه چيز است؛ آنجا كه مجاهدين خلق، بي‌بي‌سي فارسي و تندروي داخلي خاتمي را فتنه بزرگ معرفي مي‌كند، زيرا تمامي اين جريانات مي‌دانند كه خاتمي اصل نظام جمهوري اسلامي ايران را با وجود تمامي انتقادات قبول دارد. اين جريانات مي‌دانند اگر به انتقادات خاتمي گوش داده شده و مشكلاتي كه او مطرح مي‌كند برطرف شود، بسياري از دعواهاي داخلي بدون حضور نيروهاي خارجي به اتمام مي‌رسد. از آنجا كه جريانات خارجي به دنبال سهم‌خواهي هستند، تلاش دارند خاتمي را چهره‌اي خطرناك نشان دهند.

بنا بر اظهارات شما تنها راه نجات كشور اصلاح‌طلبي است. چگونه مي‌توان به قشر خاكستري كه هنوز تبديل به برانداز نشده‌اند، نشان دهيم راه اصلاحات در كشور همچنان هموار است؟

ما بايد سازماندهي و اطلاع‌رساني كنيم. روش اصلاح‌طلبي بر اين دو حوزه بنا شده است. ما بايد توضيح دهيم كه چرا روش‌هاي غير اصلاح‌طلبي پاسخگو نيست. اين كشور هزينه و تجربه يك انقلاب و يك جنگ 8 ساله را پرداخت كرده است. ما بايد با توضيح همين مسائل بگوييم كه تنها راه نجات كشور اصلاح‌طلبي است، زيرا ايران ديگر كشش يك انقلاب و يا يك جنگ را ندارد.

قطعا اين روزها واژه اصلاح اصلاحات به گوش شما نيز رسيده است. آيا اصلاحات نياز به اصلاح دارد؟

قطعا جريان اصلاحات نيز از اصلاح بي‌نياز نيست. چهره‌هايي در جريان اصلاحات حضور دارند كه در ورطه عمل نشان دادند آن طور كه بايد نتوانستند عمل كنند؛ قطعا عملكرد اين افراد بايد اصلاح شوند. وقتي ما در مورد نظام سياسي اعتقاد به اصلاح داريم، چگونه مي‌توانيم جريان خود را از اصلاح مبري بدانيم؟

اصلاح اصلاحات از كجا بايد آغاز شود؟

وقتي قصد نقادي و اصلاح داريم به هر موضوعي مي‌توان ورود كرد از اين‌رو نمي‌توانم نقطه آغازي براي اصلاح اصلاحات متصور شوم.

سال آتي انتخابات مجلس برگزار خواهد شد. آيا همچنان «تكرار مي‌كنم» خاتمي در نتيجه انتخابات تاثيرگذار خواهد بود؟

تكرار مي‌كنم، يكي از استراتژي‌هاي آقاي خاتمي در سال 94 بود كه مورد اقبال افكار عمومي و جوانان قرار گرفت. لزوما نبايد عين اين اتفاق تكرار شود اما آقاي خاتمي بي‌نياز از صحبت با مردم نيست. فراز و فرودها در سپهر سياسي همواره وجود دارد بنابراين تصور اينكه ما در تمامي انتخابات‌ آتي همواره پيروز باشيم، تصور نادرستي است.

من پاسخ سوالم را دريافت نكردم. آيا همچنان مردم به جريان اصلاحات علاقه‌مند بوده و تكرار مي‌كنم خاتمي در نتيجه انتخابات موثر است؟ اينكه روي تكرار مي‌كنم، تاكيد مي‌كنم از آن جهت است كه اين كلمه به يك سمبل جديد براي جريان اصلاحات تبديل شده است.

حمايت آقاي خاتمي در انتخابات‌ پيش‌رو حتما تاثيرگذار است اما نبايد از تاثير تخريب‌ها بر شخصيت آقاي خاتمي غافل شويم. وقتي تمامي جريانات مخالف در خارج و داخل كشور مشغول تخريب شخصيت آقاي خاتمي هستند، قطعا اين تخريب‌ها در تاثيرگذاري آقاي خاتمي بر نتيجه انتخابات موثر است، اما به نظر من آقاي خاتمي با ابهام‌زدايي و صداقت و خلوصي كه در عملش وجود دارد، مي‌تواند جايگاه پيشين خود را بازيابي كند.

 

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید