كمال اطهاري:عدالت اجتماعي به شيوه مبتذل يارانه دادن، تنزل پيدا كرد/ سقوط طبقه متوسط سقوط كل جامعه است

كمال اطهاري جزو آن دسته از اقتصادداناني است كه از روشنفكران جامعه مدني عصباني اما اميدوار به طبقه متوسط است. او راه نجات از شرايط فعلي در همه عرصه‌ها از اقتصاد تا سياست و جامعه را اول تدوين برنامه توسعه، دوم بازگشت روشنفكران جامعه مدني به انجام وظايف تاريخي خود و سوم توجه بيشتر به طبقه متوسط مي‌داند. او معتقد است اگر روشنفكر جامعه مدني منتظر توليد دانش از سوي دولت بماند در آن صورت وجودش براي جامعه مزيتي نخواهد داشت. از نظر اين پژوهشگر توسعه طبقه متوسط به واسطه دانشي كه توليد مي‌كند، مي‌تواند فر خود را بر قدرت بيندازد و در آن صورت كشور در مسير توسعه اقتصادي قرار مي‌گيرد. به باور او در اين سال‌ها به دليل نداشتن مدلي براي توسعه، هيچ‌گاه كشور در اين مسير نبوده و حتي جناح‌هاي سياسي نيز نتوانستند به سمت و سوي ارايه يك برنامه مدون براي بهبود وضعيت اقتصاد بروند و بيشتر به موضوعاتي نظير آزادي و عدالت پرداختند. اطهاري معتقد است عدالت و آزادي در چارچوب يك برنامه توسعه‌اي بلندمدت دوام و قوام مي‌يابد مانند آنچه در كره‌جنوبي و چين رخ داد. اين پژوهشگر توسعه در بخش ديگري از سخنان خود از برخي شعارهاي گروه‌هاي سياسي انتقاد كرد. چرا كه معتقد است اين گروه‌ها تنها مي‌دانند «نبود آزادي و عدالت بد است» اما راهكاري براي تحقق آنها ارايه نمي‌دهند. اين شعارها در حوزه اقتصادي نيز به وفور ديده مي‌شود ولي سياستمداران درخصوص تحقق اهداف اقتصادي نظري ندارد چرا كه نمي‌دانند براي رسيدن به آنها چه بايد كرد. او بارها بر اين نكته اشاره كرد كه گفتمان توسعه‌اي در حاكميت وجود ندارد به همين دليل مدام دچار تقليل‌گرايي در جامعه و اقتصاد مي‌شويم تا جايي كه براي بهبود اوضاع دست به كارهايي مي‌زنيم كه نمونه آن در دنيا وجود ندارد؛ بازارسپاري جامعه. از اطهاري در خصوص ضرورت اصلاحات اقتصادي يا جراحي نيز پرسيديم. به باور او اين واژگان بايد در ادبيات اقتصادي منسوخ شود چرا كه باعث به حاشيه راندن روشنفكران و تسلط سياستمداران بر محافل مختلف اقتصادي، اجتماعي و... مي‌شود. اطهاري در اين مصاحبه از ثنويت مانوي گفت و از اين طريق اثبات كرد كه سياستگذاران و تصميم‌گيران از تاثير «برنامه‌ها» اطلاعي ندارند و مي‌خواهند يا «اين» باشد و يا «آن». پاسخ او به سوالات، نه مستقيم كه با بررسي و تشريح عقبه تاريخي آنها يا بررسي همه جوانب از جامعه تا سياست بود. پاسخ‌هايش را نه در يك كلمه كه با تفسير مي‌داد.

به گزارش امیدنامه مشروح گفت‌وگوی اعتماد با اطهاری را در ادامه مي‌خوانيد.

اهداف در اين سال‌ها صرفا شعار بود و نه هدف

به عنوان اولين پرسش از نظام اقتصادي شروع كرديم. از اطهاري پرسيديم كه «بحران كرونا دركنار ناتواني در فروش نفت و البته افت شديد بازارهاي دارايي باعث شد كه آسيب بيشتري به اقتصاد وارد شود و ممكن است تعداد افراد واجد شرايط يارانه معيشتي نيز بيش از 60 ميليون نفر شود. چرا در اين سال‌ها برخلاف شعارها نتوانستيم الگويي مناسب براي رشد و توسعه اقتصادي در كشور را بيابيم؟» اين كارشناس اقتصادي در ابتداي سخنان خود، مهم‌ترين آسيبي كه نظام اقتصادي دارد، نداشتن الگوي رشد و توسعه اقتصادي مي‌داند و معتقد است: «در 40 سال گذشته به دلايل مختلف، جناح‌هاي سياسي در ايران نتوانستند به سمت و سوي ارايه يك برنامه بروند و با آن در عرصه عمومي ظاهر شوند و بيشتر به موضوعات و اهدافي پرداختند كه در سطوح بالاتري قرار دارند؛ مانند آزادي و عدالت.» به باور اطهاري اين موضوعات تاكنون در حد «شعار و نه هدف باقي مانده است.» او در ادامه سخنان خود افزود:« بيشتر جناح‌هاي سياسي شعار مي‌دهند كه نابرابري يا نبود آزادي بد است اما راهكاري ارايه ندادند كه آزادي يا برابري چگونه بايد تحقق پيدا كند، چراكه به اين نكته بي‌توجه بودند كه تحقق اهدافي مانند آزادي و عدالت در درون يك الگوي توسعه منعكس مي‌شود و در چيز ديگري جز اين الگو، تنها شعار است.» اين كارشناس اقتصاد توسعه معتقد است: «برخي افراد به جاي تدوين الگوي توسعه اقتصادي همچنان به مقولاتي مي‌پردازند كه در اولويت‌هاي كشور نيست و اصلا سودي ندارد؛ به عنوان مثال به جاي همايشي براي بررسي برنامه‌هاي اقتصادي، همايش استيضاح برگزار و فكر مي‌كنند كه با چنين برخوردهايي -كه در حد فحاشي نيز هست- مي‌توانند با جامعه سخن بگويند.» به باور او «راي دادن مردم به روحاني به خصوص در سال 96 نيز از ترس روي كار آمدن همين جماعتي است كه واكنش‌هاي بسيار تند و بدون منطق دارند.» و «اگر اين واكنش‌ها تكرار شود رويگرداني مردم از آنها بيشتر مي‌شود.» اطهاري در ادامه افزود كه وقايع اينچنيني كه در مجلس رخ مي‌دهد او را ياد يك پند مي‌اندازد كه « بچه‌اي گريه مي‌كرد و مرد درشت‌اندام و خشني او را بغل كرده و براي آرام كردنش او را تكان مي‌دهد در حالي كه گريه بچه شديدتر مي‌شده؛ نكته‌بيني به او گفت كه شايد بچه از ترس توست كه اين گونه زاري مي‌كند و او را زمين بگذار تا به حال خودش باشد.» اطهاري در ادامه از تبعات نبود الگوي توسعه در دولت روحاني گفت: «دولت آقاي روحاني نيز مانند برخي دولت‌هاي ديگر در نبود الگوي توسعه از لحاظ اقتصادي موفق نبوده هر چند موفقيت‌هايي در سياست خارجي داشته است.»

 

بازارسپاري جامعه

اين كارشناس توسعه در بخش ديگري از سخنان خود به نبود گفتمان توسعه در حوزه‌هاي مختلف اشاره كرد و گفت: « مشكلي كه داريم نبود گفتمان توسعه‌اي در حاكميت است و به يك نوع تقليل‌گرايي دچار شد كه همه چيز اعم از اقتصاد و جامعه به بازار واگذار شده و به نوعي بازارسپاري جامعه رخ داده كه تا كنون نيز موفق نبوده است. بازارسپاري بازار به انحصارسپاري اقتصاد منتج شد و در نهايت نيز بازارسپاري جامعه رخ دادكه اين نيز ابداع مبتذل بخشي از تيم اقتصادي دولت است كه نمونه‌اش را در هيچ جاي دنيا نمي‌بينيم.» او در ادامه گفت: «در كشورهاي موفق و پيشرفته فقط اقتصاد را به بازار رقابتي مي‌سپارند نه اينكه جامعه را به بازار بسپارند.» اطهاري معتقد است: اشتباهات در تصميم‌هاي اقتصادي در دولت‌هاي پس از انقلاب باعث گسيختگي اقتصاد و جامعه شده كه عملا پرداخت يارانه نمي‌تواند آن را جبران كند. از اين رو دولت فعلي و دولت‌هاي آينده نيازمند طرح نويي در اقتصاد هستند، چرا كه « تورم بالاي 50 درصد به همراه نرخ بيكاري بالا باعث مي‌شود كه شاخص فلاكت به بيش از 50 واحد افزايش يابد، در چنين شرايطي هر گونه يارانه‌اي كه داده شود كفاف اين جهش را نمي‌دهد و بايد طرح نويي را در دستور كار قرار داد. اين طرح نو در شكل يك الگوي توسعه تجلي پيدا كند كه از اين وضعيت جامعه بتواند بيرون بيايد.»

 

رانت‌جويي پيوسته بازتوليد و حجيم مي‌شود

سوال ديگر را از الگوي توسعه مدنظر او پرسيديم؛ پيش‌تر گفته بود كه اقتصاد ايران بايد به يك الگوي درون‌زا و برون‌نگر برسد؛ اقتصادي كه يكي از بخش‌هاي آن تكيه بر توان داخلي و تقويت توليد مولد است. اما در اقتصاد كشور توليد داخل چه در حوزه خودرو باشد و چه دارو بر روابط و ضوابط حاكم است كه فساد در آن آنقدر زياد است كه حتي با تقويت توليد نيز ممكن است در جهت توسعه نباشد. او در اين خصوص گفت: «الگوي توسعه موفقي كه دولت‌هاي توسعه‌بخش توانستند به كار گيرند، تلفيقي است از راهبرد جايگزين واردات با تشويق صادرات. به اين معنا كه درون‌زايي كه همان اتكا به توليد داخل است، با انزوا در تضاد است. اين تفكر ثنويت مانوي با تفكر اكثريت اقتصاددانان ما بر جامعه حاكم شده كه يا بايد درون‌زا باشيم يا برون‌زا.» به اعتقاد او «اقتصاد ايران برون‌زاست، چرا كه نفت مي‌فروشد و با درآمدهاي آن بودجه‌اش را مي‌بندد و اموراتش را مي‌گذراند و نمي‌توان از آن چشم‌پوشي كرد.» اطهاري با مثالي اين را توضيح داد:« شهر تهران حدود 15 ميليارد دلار ارزبري دارد اما كالاهايي كه صادر مي‌كند تنها 1.5 ميليارد دلار ارزش دارد. چند درصد ارز مورد نياز براي تهران از نفت و فروش محصولات پتروشيمي يا واردات كالا از طريق مناطق آزاد تامين مي‌شود؟ برخي عدد صادرات را مي‌بينند و بر اين نكته تاكيد دارند كه بايد درون‌زا باشيم و نبايد سرمايه خارجي داشته باشيم يا به آن نيازي نداريم. در حالي كه اين اشتباه است. بدون فناوري خارجي كه در اثر تجمع و انباشت دانش و ثروت در كشورهاي پيشرفته سرمايه‌داري به وجود آمده، نمي‌توان در بازار جهاني شركت كرد. واقعيت اين است كه جهان يك دهكده است و بدون اينكه واردات فناوري پيشرفته و سرمايه داشته باشيم و توسط سرمايه‌گذاران بازاريابي نشويم، نمي‌توان در بازار جهاني حاضر شد. شهر تهران نيز همين طور است.» او در بخش ديگري از سخنان خود عنوان مي‌كند كه درون‌زايي كه با انزوا تعريف شده باشد، همواره به خروج ثروت و مازاد اقتصادي مي‌انجامد و در شرايط انزوا توليد كالاها گران تمام مي‌شود، چرا كه با تحريم، تكنولوژي به كشور وارد نمي‌شود يا دير وارد مي‌شود و بدين گونه مثلا صنعت خودرو‌سازي از فناوري به‌روز محروم است. به اين ترتيب درون‌زايي كه با انزوا تعريف شده باشد همواره خروج ثروت و مازاد اقتصادي را به همراه خواهد داشت و به همين ترتيب بيكاري و تورم را ايجاد مي‌كند. مفسرين چپ مانند والرين اشتاين كه نظريه‌هايي در خصوص نظام‌هاي جهاني مي‌دهد، مي‌گويد: اقتصادهايي كه انزوا پيدا مي‌كنند، تبديل به نئوفئوداليزم مي‌شوند، چرا كه تبعات اين نوع انزوا كه موجب كاهش ارتباط با فناوري خارجي و مبادلات كالاهاي خارجي مي‌شود، نئوفئوداليزم و فساد را به بار مي‌آورد كه با دموكراسي ارتباط مستقيم ندارد.»

 

اگر نمي‌توانيد قرارداد خوب ببنديد چگونه مي‌خواهيد اقتصاد اداره كنيد؟

او در بخش ديگري از سخنان خود به مسيري كه كره‌جنوبي و چين طي كردند اشاره كرد و گفت: «در سيستم‌هاي اقتصادي كه وارد مسير توسعه مي‌شوند، دولت نقش پررنگي دارد و رقابت نيز ناقص شكل مي‌گيرد. در سيستم‌هايي كه صادرات را در اولويت اول خودشان قرار مي‌دهند، رانت‌جو بايد صادرات كند تا بتواند رانت ببرد. بنابراين بايد كالايي صادر كند كه همچنان بتواند برايش آورده داشته باشد. هر چند اين رانت نيز الزاما بد نيست و مي‌تواند اقتصاد را در مسير خوبي قرار دهد. اما در سيستم‌هايي كه انزوا را به عنوان درون‌زايي تعريف مي‌كنند، رانت‌جو نيازي به استفاده از نيروي كار خلاق، سرمايه و اعتبارات بانكي براي توسعه ندارد، چون كالايي انحصاري را در بازار داخلي مي‌فروشد. به اين ترتيب يك انحصار و رانتي به وجود مي‌آيد كه پيوسته خودش را بازتوليد و حجيم‌تر مي‌كند. براي همين است كه كره‌جنوبي يا چين با شرايط سياسي خودشان پس از مدتي نيز دموكراسي در آنها بيشتر مي‌شود، چرا كه نياز دارند خلاقيت داشته باشند تا همچنان در بازارهاي جهاني حضور به هم رسانند. در واقع نياز به بودن در بازارهاي جهاني است كه دموكراسي را در اين كشور‌ها بيشتر مي‌كند.» اطهاري پس از بيان تجربه چين و كره‌جنوبي وحضور پررنگ در بازارهاي جهاني به اين موضوع اشاره كرد كه واگذاري يك‌باره اقتصاد به بازارها كه در كشور ما رخ مي‌دهد، تحليل ساده‌انگارانه برخي اقتصاددانان از تجربه اين دو كشور است. او در ادامه گفت: «بدون اينكه نهادهاي لازم را براي اقتصاد فراهم كرده باشند، اقتصاد را به بازار واگذار مي‌كنند. بايد در ابتدا مانند ژاپن و كره‌جنوبي نهادها را تعريف كرد. حتي در اين كشورها نيز در ابتدا رقابت‌ها ناقص بود. نبايد يك مرتبه اقتصاد و به خصوص جامعه را به بازارها سپرد.» او معتقد است: واگذاري اقتصاد به بازارها به دليل ثنويت مانوي است كه برخي مي‌گويند درون‌زايي و انزوا. اما يك دليل ديگر دارد و آن دنبال كردن برخي اهداف سياسي ابتدايي از سوي افرادي است كه با اقتصاد آشنايي ندارند. اطهاري از صحبت‌هاي خود اين‌گونه نتيجه گرفت كه بايد درون‌زا و برون‌نگر باشيم و ادامه داد:« اقتصادي داريم كه برون‌زاست، چرا كه به نفت وابسته و درون‌نگر است كه درصدد است همه مسائل را به صورت انزواجويانه‌اي حل و مطرح كند. به همين دليل و بر اثر همين تناقضاتي كه ميان مدل بهينه و مدل فعلي اقتصادي و تناقضاتي كه بين آن وجود دارد در ابتداي دهه گذشته به سمت يك تعادل نازا رفتيم. اين تعادل‌هاي نازا به نوعي به سقوط و تخريب رسيده‌اند. يعني ديگر تعادل را نداريم نه در اقتصاد، نه در جامعه و نه در محيط زيست. به مرحله‌اي رسيديم كه فروپاشي رخ مي‌دهد. به عنوان مثال بايد سيستمي داشته باشيم كه با انواع انگيزه‌بخشي‌ها به حفظ محيط زيست كمك كند كه البته بايد مورد تاييد سياستمداران كنوني قرار گيرد. اين نوع سيستم در كره‌جنوبي و چين نيز به كار گرفته شده است. در اين دو كشور با بخشش‌هاي مالياتي، روستاييان را تشويق به جنگل‌كاري كردند. اما در ايران بعد از اصلاحات ارضي چون تعاوني‌ها ارتقا پيدا نكرد و عملا منحل شد، روستاييان يارانه مي‌گيرند اما جنگل‌تراشي مي‌كنند. چرا؟ زيرا روز به روز فقيرتر شدند و براي گذران زندگي خود مجبور به اين كارند. اين كار در نهايت افزايش دما و مخاطرات زيست محيطي را به دنبال خواهد داشت.»

اطهاري در ادامه سخنان خود به تعادل نازا در اقتصاد اشاره كرد و گفت: «تعادل نازا در اقتصاد ايجاد شد اما در فقدان سيستم رقابتي، سياست انزواجويانه ايجاد شد. در برهه‌اي نيز براي سرمايه‌هاي خارجي بدون اينكه برنامه‌هاي توسعه‌اي داشته باشيم، فرش قرمز پهن مي‌كرديم. در حالي كه ورود اين سرمايه‌ها در نهايت به چيزي ختم نشد، چرا كه برنامه‌اي نبود و بر باد رفت. اما اينها تقصير تحريم نبود، چرا كه اول تعادل نازا در اقتصاد شكل گرفت و بعد تحريم‌ها سبب سقوط اقتصاد شد، زيرا كل سيستم اقتصادي ناكارآمد بود كه با يك تحريم به وضعيتي رسيد كه امروز مي‌بينيم. حتي در شرايط فعلي نيز كالايي در ايران توليد نمي‌شود كه كشورهاي ديگر به آن محتاج باشند و بگويند فقط ايران آن را توليد مي‌كند. او از اين گزاره اين گونه نتيجه مي‌گيرد كه «توسعه درون‌زا يعني كالايي در يك يا دو حوزه توليد شود كه به درون وابسته است و ساير كشورها نمي‌توانند آن را توليد كنند. در مابقي نيز بايد به دنبال مزيت نسبي بود و در اين راه مي‌توان از چند كشور كه توانسته‌اند تجارب خوبي در اين زمينه داشته باشند، كمك گرفت.» او توليد نوكيا در فنلاند را به عنوان ساماندهي و توليد يك كالاي منحصربه‌فرد مثال زد و گفت: «فنلاند براي توليد نوكيا اول ساماندهي كرد و حتي با انگيزه‌بخشي نيروي كار را جذب بخش‌هايي كرد كه به نوعي با توليد اين كالا ارتباط دارند. وقتي كشوري اين‌گونه عمل كند، نمي‌توان تحريمش كرد. اما اين نوع ثنويت‌ها كه يا درون‌زايي را صرفا انزواجويي تعريف مي‌كند يا از آن طرف يك مرتبه بازارها را به روي همه كالاها باز كند (كاري كه هيچ كشوري انجام نداده است)، كشور را دچار مشكل مي‌كند.» او در توضيح كاركرد مناطق آزاد نيز خاطرنشان كرد: «در چين و كره‌جنوبي نيز مناطق آزاد وجود دارد كه از آن براي ورود پيوسته و آهسته جريان سرمايه خارجي و فناوري استفاده مي‌شود. اينان مخالف ورود ناگهاني اين دو به كشورشان هستند، چراكه گمان مي‌كردند جامعه‌شان تاب‌آوري اين حضور ناگهاني را ندارد. نكته در اين است كه كره‌جنوبي كه نظر كرده امريكا بوده، سياست‌هاي سختگيرانه‌اي را درخصوص مناطق آزاد تجاري در پيش گرفته اين در حالي است كه در كشور ما مناطق آزاد كاركرد ديگري دارند. معتقديم بايد درها يك مرتبه باز باشد و سرمايه و فناوري به يكباره وارد كشور شود. تبعات اين تصميم مانند آزاد كردن آب پشت سد يا تخريب يك سد است كه به نابودي پايين دست منجر مي‌شود.» به باور اين اقتصاددان توسعه فرآيند اقتصادي براي توسعه تعريف شده است و اگر كسي شايستگي ندارد كه فرآيند را سروسامان دهد، كنار رود تا آدم‌هاي شايسته‌اي بر سر كار آيند. او در ادامه گفت: «راه همين است نمي‌توان گفت ما نمي‌توانيم كانال‌هاي لازم را براي اينكه آب با جرياني آهسته به پايين دست راه يابد، ايجاد كنيم پس بايد سد را از بين ببريم. اين استدلال مسخره كساني است كه همچنان برون‌زايي را انتخاب مي‌كنند. نمونه اين امر در بستن قرارداد با ساير كشورها نيز به چشم مي‌خورد. برخي معتقدند در شرايط فعلي نمي‌توان با چين قرارداد خوبي بست. سوال اين است كه اگر نمي‌توانيد قرارداد خوبي ببنديد چگونه مي‌خواهيد اقتصاد را هدايت كنيد؟ هر كشوري كه پيشرفت كرده، رابطه اوليه‌اش با كشورهاي پيشرفته بر پايه منفعت كشور پيشرفته بوده است. مانند رابطه اوليه امريكا با كره‌جنوبي و چين. اول منفعت امريكا در ميان بود كه باعث شده سرمايه به اين كشورها صادر شود. در حال حاضر پاي منفعت امريكا در ميان است كه باعث شده رابطه‌اش با اين دو كشور را ادامه دهد. چرا؟ چون دو طرف برنامه داشته‌اند. الگوي توسعه داشتند به همين دليل مي‌دانستند از اين سرمايه چگونه بايد استفاده كنند. مي‌دانستند اين سرمايه‌داري پيشرفته مجبور به صدور سرمايه است. روي اين روند حساب كردند. اين يك كلان روند است. اين كلان روند را در پيش گرفتند و با الگوي توسعه از اين جريان استفاده كردند و فناوري و تكنولوژي را به داخل كشورشان آوردند بدون اينكه يك مرتبه وارد سرزمين‌شان كنند.» اطهاري معتقد است: ساماندهي مناطق آزاد و برنامه‌ريزي براي چگونگي استفاده از آنها براي جريان ورود سرمايه، فناوري و مازاد اقتصادي باعث پيشرفت اين دو كشور شد. به باور او «پشت هر منطقه آزاد چين چهار ايالت در طرح‌هاي آمايشي ساماندهي شدند. اين امر در مناطق آزاد ايران وجود ندارد. بنده در يكي از طرح‌ها شركت داشتم و طرح ساماندهي آمايشي درنهايت تصويب نشد و مناطق آزاد به معاملات ملكي تبديل شد.»

 

علم بايد رودرروي قدرت قرار گيرد

در سوال بعدي از او درخصوص نقش ذي‌نفعان و انحصارطلبان در بازتوليد و حجيم شدن رانت پرسيديم. اينكه بدون وجود افراد پرقدرت اين عناصر در كشور شكل نمي‌گيرند. اطهاري پاسخ به اين سوال را اين‌گونه آغاز كرد: «وجود افراد پرقدرت يك امر مسلم است ولي در بيان توسعه مي‌گويند مثل جريان علم است كه اول بايد علم وجود داشته باشد. براي اينكه شرايط رانت و انحصار بازتوليد نشود بايد روشنفكران وظيفه تاريخي‌شان را با هر زحمت و فشاري انجام دهند. نقد وضعيت فعلي كه معلول برخي تصميم‌هايي است كه مردم نيز آنها را با پوست و پوست و استخوان‌شان درك مي‌كنند، عادتي سياست‌زده است.» اين اقتصاددان توسعه درخصوص سياست‌زدگي نيز گفت: «سياست‌زدگي شرايطي است كه در آن هر كس حرفي بزند، به باد انتقاد گرفته مي‌شود و مي‌گويند فاسد است. واژگان در بخش سياست اجتماعي در حد «برابري بايد باشد» شده است. در حالي كه بايد كار ديگري كرد.» او در پاسخ به اينكه چه كار بايد كرد؟ به تحقيقي كه كره‌جنوبي انجام خواهد داد، اشاره كرد و گفت: «قرار است دولت كره‌جنوبي بودجه‌اي را تامين كند كه در آن نظام‌هاي سياست اجتماعي جهان و سياست اجتماعي شايسته توسعه دانش‌بنيان را استخراج كند. هيچ موفقيتي بدون دانش ممكن نيست. اگر دولت به اين توجه ندارد آيا روشنفكران جامعه مدني بايد به همين دولت اكتفا كنند يا به هر زحمتي كه شده بايد به دنبال آن روند؟ رابطه دانش با قدرت بايد به‌گونه‌اي باشد تا دانش بتواند فر خود را بر دولت بيندازد. وقتي دانش توليد نشود، دانايي و توانايي نيز معنا ندارد. اگر بناست روشنفكران جامعه مدني دست روي دست بگذارند تا دولت دانش توليد كند پس جامعه مدني به چه دردي مي‌خورد. اگر دولت دانشي ايجاد نكرد در آن صورت بايد دور جامعه مدني را خط كشيد يا به جاي آن سرنوشتش را تعيين كند يا دانش تعيين سرنوشت خود را توليد كند. وظيفه جامعه مدني اين است.» او سپس به روشنفكران مشروطه اشاره كرد و افزود: «توليد دانش كاري است كه روشنفكران مشروطه در زمان استبداد انجام دادند آن هم در جامعه‌اي كه 95درصدش بي‌سواد بودند. اين فر را بر رضاشاه انداختند. قدرت مجبور مي‌شود درنهايت از دانش تبعيت كند. دوستاني به من انتقاد كردند كه چرا به جاي انتقاد از دولت از روشنفكران انتقاد مي‌كني كه چرا وظايف تاريخي‌شان را انجام ندادند؟ در پاسخ به اين انتقاد بايد بگويم كه تكليف دولت روشن است. همه‌مان نيز مي‌دانيم. اين استدلال خوبي نيست. بايد عيب حوزه انديشه خودمان را بيابيم وگرنه گفتن اينكه دولت بد است براي كسي در هيچ شرايطي افتخار نيست.» اطهاري بر اين باور است كه روشنفكران به وظيفه خود عمل نمي‌كنند.

 

قانون، نهاد نيست

از او پرسيديم كه اگر بخواهيم به مساله دوري روشنفكران از وظايف خود خردتر نگاه كنيم، آيا سردرگمي در سياست‌هاي اقتصادي نيز نتيجه بي‌توجهي روشنفكران به وظايف تاريخي خودشان است يا تقابل منفعت ذي‌نفعان با روشنفكران جامعه مدني باعث شده كه سياست‌هاي اقتصادي مسير فعلي را در پيش بگيرند؟ او اين‌گونه به سوال پاسخ داد: «اين موارد وابسته به مسير است. آسيب‌شناسي‌هاي انجام شده نشان مي‌دهد كه روشنفكران وظايف خود را انجام نمي‌دهند، چراكه پشت آن يك وابستگي به مسير وجود دارد. به هر صورت چون درآمد نفت به عنوان يك منبعي همواره در ذهن همه روشنفكران بوده و بنابراين الگوي توسعه‌اي براي اقتصاد نفتي در نظر نگرفته و نمي‌گيرند. برخي نيز معتقد بودند مي‌توان با يك قانون، در چارچوب همان اقتصاد نفتي بين مردم عدالت را برقرار مي‌كنيم. در حالي كه قانون تا زماني كه در چارچوب الگوي توسعه نباشد، به درد نمي‌خورد. مورد ديگري كه بايد درخصوص مسير فعلي سياست‌هاي اقتصادي به آن اشاره كنم، نبود نهاد است. قانون نهاد نيست. بدون مدل قانون معنا ندارد و بيشتر به پروژه تبديل مي‌شود. يعني پروژه‌هاي پراكنده وجود دارد.» او دليل غفلت روشنفكران جامعه مدني را درگيري در تعجيل خرده بورژوازي مي‌داند و در اين خصوص توضيح داد: «انقلاب مشروطه در ايران كه در سال‌هاي دور رخ داد يك گام بلند براي كشور محسوب مي‌شود. اين در حالي است كه كشوري با چنين عقبه‌اي هنوز نتوانسته توسعه لازم را پيدا كند كه اين به دليل آن است كه به روشنفكران يك نوعي تعجيل خرده بورژوازي داده كه البته وابسته به مسير است. در صورتي كه روشنفكران مشروطه اين‌گونه نبوده و بسيار سنجيده عمل مي‌كردند. طيف‌هاي مختلف فكري نيز با يكديگر عقلايي رفتار مي‌كردند. مي‌شود از كاركرد و رفتارهاي آنها آموخت كه چگونه از اين تعجيل بيرون آمد و بايد بيرون آمد، چراكه اين تعجيل خرده بورژوازي است كه تخريب محيط‌زيست را به وجود مي‌آورد. يا با سياست‌زدگي كه ناشي از اطمينان وجود درآمدهاي نفتي قابل توزيع است، نمي‌توان دنبال الگوي توسعه رفت.» به باور اطهاري شتاب در تصميم‌گيري باعث مي‌شود كه بنيان اقتصاد به‌هم ريزد. او در توضيح اين گزاره چنين مي‌گويد: «در ابتدا و با شتاب يك مرتبه همه چيز دولتي مي‌شود و پس از آن دوباره و به يك مرتبه غيردولتي مي‌شود. اينها شتاب‌هايي است كه از ابتدا از سر منفعت‌جويي نبوده است. اينها شتاب‌هايي بوده كه بنيان اقتصاد را به‌هم ريخته و رانت‌جويي را ايجاد كرده است. در اقتصاد توسعه وقتي مدلي براي توسعه نباشد، نهادها ناقص خواهند بود كه اين نهاد ناقص به نهاد كج كاركرد مي‌انجامد. اين نهاد كج كاركرد فساد را بازتوزيع مي‌كند. اين سلسه مراتب بايد در متن نهاد گفته شود. ولي نهاد موقعي مفيد است كه در چارچوب يك مدل توسعه مطرح شده باشد. نهاد به صورت خود به خود چه دموكراسي باشد و چه برابري خواهانه موثر نخواهد بود، چراكه در داخل يك مدل از آن استفاده يا بهره نبرده‌ايم.» او در ادامه بر اين موضوع تاكيد كرد كه «نيازمند يك گفتمان در ميان روشنفكران مدني هستيم كه سياست اجتماعي را تعريف كنند تا بتواند ميان عدالت و رشد اقتصادي رابطه هم‌افزا ايجاد كند. اين گفتمان در حال حاضر نه در دانشگاه و نه در دولت ديده نمي‌شود. حتي در موسسات پژوهشي و نقدهاي راديكال نيز وجود ندارد. اگر اينها نباشد، دانشي توليد نمي‌شود تا قدرت را درنهايت مجبور به تبعيت از خود كند. اين كاستي است كه در روشنفكران جامعه مدني وجود دارد. بايد اين را ببينند و با آن روبه‌رو شوند.»

 

عقلانيت از طبقه متوسط نشات مي‌گيرد

سوال ديگر از اطهاري، تاثير مسيري كه اقتصاد ايران طي كرده بر طبقه متوسط بود؛ اينكه در 3 سال اخير نرخ ارز حدود ده برابر افزايش داشته و شوك‌هاي قيمتي پي در پي تاب و تواني براي طبقه متوسط نگذاشته و افرادي نيز كه سعي در كنترل ارزش ريال‌شان داشتند، با نوسانات در بورس و بازار دلار آن را از دست دادند. اين كارشناس اقتصاد توسعه پاسخ به اين سوال را با اين گزاره آغاز كرد كه «عقلانيت لازم براي توسعه كشور در اساس از طبقه متوسط نشأت مي‌گيرد.» سپس توضيح داد: «براي اينكه آن عده‌اي كه از مهارتي برخوردارند و خلاقيتي دارند، از اين راه امرار معاش مي‌كنند و درآمدشان نيز آن‌قدر زياد نيست و در حد متوسط است.

بنابراين در دسته طبقه متوسط قرار مي‌گيرند. برخي معتقدند كه من از طبقه متوسط دفاع مي‌كنم. به نظر بايد دفاع كرد، چراكه طبقه متوسط يعني كساني كه در كشور صاحب دانش هستند و با تكيه بر دانش نيز زندگي مي‌كنند و نه با تكيه بر رانت و غيره. به واسطه اين دانش نيز درآمدشان متوسط است. براي همين هم طبقه متوسط هستند. نه پايين هستند و نه به سيستم‌هاي با درآمد بالا وارد مي‌شود. توسعه به اين طبقه وابسته است. اين طبقه با دانش خود مي‌تواند برنامه‌اي براي طبقات فرودست كه به دلايل فقر و تنگدستي نمي‌توانند دانش لازم براي توسعه را بياموزند، تدوين كند. حالا اين انتقال مي‌تواند راديكال يا غيرراديكال باشد ولي بايد دانش باشد.» اطهاري در بخش ديگري از سخنان خود ويژگي‌هاي ديگري از اين طبقه را بيان كرد: «افراد سياست‌زده كه پيش‌تر گفته شد به رييس‌جمهور مي‌تازند، در مخالفت با اين طبقه هستند، چون عقلانيتي ندارند و كساني هستند كه شعاري زندگي مي‌كنند و سعي در كوبيدن اين طبقه دارند. اين طبقه آن‌قدر مهم است كه برخي براي راي آوردن در مناسبات سياسي به دنبال جلب نظر آنها هستند. به‌طور مثال مي‌گويند ما نماينده طبقه متوسط هستيم و دولت نيز تشكيل مي‌دهند. اما به اين رفتارها نقد وارد است، چراكه تشكيل دولت به اين بهانه، نادرست است. هر دولتي بايد نماينده كل جامعه باشد و نه فقط يك طبقه. بايد براي همه مردم برنامه داشت. در حالي كه عده‌اي بر اين باورند بايد براي طبقه متوسط برنامه داشت. اين موارد نشان‌دهنده افراط و تفريط در برخورد با اين طبقه است.»

اين اقتصاددان در ادامه توضيح داد: «برخي گمان مي‌كردند اگر شعارهاي مرتبط با آزادي بدهند افراد اين طبقه به دنبال‌شان مي‌آيند و پس از آن همه چيز خوب مي‌شود و دانش از اين طبقه به جامعه منتقل مي‌شود.

اين در حالي است كه توليد دانش و درنهايت انتقال آن بايد به صورت پيوسته و منظم باشد و براساس الگوي توسعه شكل گيرد. چيزي كه امروزه مشاهده مي‌كنيم همان نبود برنامه توسعه و غفلت از آن است، روي زندگي طبقه متوسط تاثيرات زيادي گذاشته و افراد اين طبقه را اسير تورم و بيكاري كرده است. اين درنهايت به سقوط اين طبقه مي‌انجامد.» به باور اطهاري طبقه متوسط در نبود طرح توسعه است كه اسير مشكلات اقتصادي شد و از بين رفتن پس‌اندازهاي اين طبقه در بازارهاي دارايي معلول غفلت از مدل‌هاي توسعه اقتصادي است. او معتقد است با ادامه اين روند نوعي سياست‌زدگي در اين طبقه ايجاد مي‌شود كه باعث مي‌شود مديريت كشور درنهايت به چيزهاي كوچك تقليل يابد و برخي نيز كه نگران معيشت اين طبقه هستند با تزهايي همچون بازار آزاد و بازارسپاري اقتصاد، جامعه را به دست بازار بسپارند كه طبقه متوسط دقيقا از اين زاويه ضربه مي‌بيند.

 

روشنفكر بايد به توليد دانش ادامه دهد

طبقه متوسط در شرايطي كه مدل توسعه اقتصادي در جامعه وجود ندارد و زندگي‌اش با تورم و بيكاري عجين است، چه كند؟ پاسخ اطهاري شفاف است؛ «بايد دانش لازم را توليد كند و بگذارد روبه‌روي حوزه سياست.» او در ادامه توضيح داد: «براساس گفته‌هاي هابرماس جامعه مدني در حوزه عمومي بايد توافقات پايه‌اش را سامان دهد و به حوزه سياسي ابلاغ كند. بورژوازي نيز از حوزه عمومي به وجود آمد. راديكال شدن نيز از حوزه عمومي آغاز مي‌شود. در واقع جامعه محل گفتمان حوزه عمومي و الگوي توسعه است نه حرف‌هاي سياست‌زده وگرنه همين شرايط و آش و همين كاسه باقي مي‌ماند. البته ممكن است به شرايطي برسيم كه نه كاسه‌اي باقي بماند و نه آشي.

 

همه چيز نشان ‌دهنده ثنويت مانوي است

سوال بعدي از او در خصوص وجود توامان بازار‌سپاري جامعه و دولت‌سپاري در كشور بود. او بارها به بازارسپاري جامعه اشاره كرده بود و اينكه قيمت‌ها در بازاري تعيين مي‌شود كه رقابتي نيست. اما دولت‌ها حدود يك دهه است كه يارانه مي‌دهند كه مي‌تواند تداعي‌كننده وجود همزمان بازارسپاري جامعه و دولت‌سپاري باشد.

اطهاري براي پاسخ به اين پرسش مجددا سراغ ثنويت مانوي رفت و گفت:«همان بحث ثنويت اينجا نيز بروز مي‌كند. سراغ تجارب كشورهايي كه مثال‌شان را زده بودم، مي‌روم. در كره جنوبي كه توسعه پيدا كرد، دولت رفاه منحل نشد و خدمات رفاهي نيز بيشتر شد به خصوص در حوزه دانش. به اين ترتيب نيروهاي‌شان را براي آموزش مهارت يا براي پشتيباني از زنان شاغل به كار مي‌گرفتند. پيوسته بر مهارت‌آموزي تاكيد مي‌كردند. دسترسي بيشتري به اينترنت داشتند. به جاي دادن يارانه‌هاي مفت، اين خدمات را ارايه مي‌دادند. وقتي برنامه‌اي براي انجام چنين كارهايي در كشور نباشد، تورم زياد مي‌شود و نمي‌توان كالايي را به‌ صرفه‌تر توليد كرد كه از صادرات آن به چيزي رسيد. در آن صورت همه چيز وارد مي‌شود. اما واردات نيز با نرخ بالاي دلار باعث افزايش هزينه‌ها مي‌شود و همان يارانه كم كه با افراد واجد شرايط داده مي‌شود بر باد مي‌رود و 10 برابر آن از مردم گرفته مي‌شود. از سوي ديگر سياستمداران براي اينكه اعتراضي صورت نگيرد، محبور مي‌شوند يارانه ديگري دهند. مواردي كه گفته شد سبب شكل‌گيري دور باطلي مي‌شود. واقعيت اين است كه يارانه‌ها هم توانش كمتر و هم بي‌اثرتر شده‌اند. همه اين موارد به سياست اجتماعي مرتبط است. همين اقدامات ماحصل تفكراتي است كه از بازارسپاري اقتصاد شروع شد و در نهايت به بازارسپاري جامعه انجاميد. برخي نيز مي‌گويند دولت نبايد يارانه بدهد. در صورتي كه دولت بايد سياست اجتماعي را در پيش بگيرد كه در چارچوب توسعه باشد. اين دسته از حرف‌ها مبتذل است و ثنويت مانوي را نشان مي‌دهد يا اين‌وري يا آن‌وري.»

 

رمق توليد دانش براي طبقه متوسط هميشه هست

اطهاري بارها به توان و قدرت توليد دانش طبقه متوسط اشاره كرد و بر اين موضوع تاكيد داشت كه سياست‌زدگي فعلي طبقه متوسط(او معتقد است سياست‌زدگي بر دو نوع مهربان و نامهربان است) به دليل مشكلات اقتصادي است كه از نبود الگوهاي توسعه نشات مي‌گيرد. از او پرسيديم با اين همه مشكلات اقتصادي و مالي كه بر دوش طبقه متوسط بار شده، رمقي براي توليد دانش برايشان مانده است؟ او قاطعانه پاسخ داد: «رمقي برايشان مانده است.»

به باور او اينكه گفته مي‌شود طبقه متوسط در مشكلات اقتصادي غوطه‌ور است و نمي‌تواند كاري از پيش ببرد، گفتار خرده بورژوازي در خود دارد. او براي اثبات حرف‌هاي خود به روشنفكران ايراني در زمان انقلاب مشروطه اشاره كرد و ادامه داد:«وقتي از انقلاب مشروطه مثال مي‌زنم براي اين است كه هم تاثيرگذارانش ايراني بودند و هم در آن شرايط بيش از 95 درصد جامعه سوادي نداشتند اما مشروطه رخ داد. روشنفكران در آن زمان در سخت‌ترين شرايط چه در ايران و چه در كشورهاي ديگر، دانش توليد مي‌كردند. در چاپخانه‌هاي خارجي مشغول بودند تا دانش‌شان را روي كاغذ بياورند. كتاب‌هاي ارزنده‌اي توليد مي‌كردند كه منعكس‌كننده دانش زمان بود. جهت‌گيري‌ها و آسيب‌شناسي‌هاي‌شان كاملا درست بود.» او در ادامه گفته‌هاي خود از ملكم‌خان و رساله‌هايش گفت:«ملكم خان در رساله‌هاي‌شان مي‌گويد دو آفت ايران را تهديد مي‌كند كه اگر از ميان برداشته شود، وضعيت بهتر مي‌شود. يكي قانون است كه در عبارت اقتصاد توسعه جديد به زيرساخت نرم معروف است. ديگري راه است كه امروزه زيرساخت سخت مي‌گويند. اولين قانون اقتصاد كه 1286 بستن ماليات بر قند و شكر و چاي بود براي ايجاد راه و راه‌آهن تدوين شد و رضا شاه همين قانون را اجرا كرد. در واقع او قانوني را كه روشنفكران مشروطه روي آن ريشه‌اي كار كردند، اجرا كرد. ملكم خان نيز روشنفكري بود كه در سخت‌ترين شرايط رساله مي‌نوشت. پس رمق هميشه وجود دارد.»

روشنفكران در بزنگاه‌ها به داد جامعه رسيدند الان نيز برسند

از او درخصوص وضعيت طبقه متوسط و تاب‌آوري آن در برابر شوك‌هاي قيمتي پرسيديم. او معتقد است كه بايد براي تاب‌آوري طبقه متوسط، ادبيات توسعه و توسعه‌پژوهي به صورت مقدم در دستوركار كارشناسان جامعه مدني به نسبت قرار گيرد و اين كارشناسان در خصوص الگوي مناسب توسعه تحقيق كنند اما در يك كشور در حال توسعه اين اتفاق نمي‌افتد.

اطهاري در ادامه افزود:«ماكس وبر مي‌گويد از بروكراسي فقط عقلانيت ابزاري و شايسته‌سالاري را بتوانيد بگيريد، كار بزرگي انجام داده‌ايد. نوآوري از بروكراسي منتج نمي‌شود. به همين دليل است كه روشنفكران جامعه مدني موظف هستند، وظايف تاريخي خود را انجام دهند در غير اين صورت خودش و جامعه‌اش با هم سقوط مي‌كنند.»

او سپس به شرايط فعلي كشور اشاره كرد و گفت: «وضع اقتصادي خوب نيست و دولت نيز عملكرد خوبي ندارد پس نبايد طبقه متوسط دانشي توليد كند و قهر كند. قهر كردن در اين شرايط صحيح نيست، چراكه اين كار باعث بدتر شدن وضعيت و حتي بروز جنگ داخلي مي‌شود. روشنفكران بايد جمع شوند و توافق كنند.

همين نفس جمع شدن و توافق كردن، راهكار چگونگي روبه‌رو شدن با شوك‌هاي قيمتي در اقتصاد را مي‌دهد. اما اگر مانند يك آدم پريشان محنت‌زده رفتار شود در آن صورت با هر نوساني مي‌لرزد. اما وقتي اين اراده و رويكرد در دستوركار قرار داده شود، مي‌توان جلو رفت و با اولين بوران نيز از پا نمي‌ايستد تا كه در سرما يخ بزند. وقتي در بوران قرار مي‌گيرد بايد حركت كند. نشستن يعني مردن، خشك شدن و يخ زدن. طلب اين كار و اين حركت از روشنفكراني با فرهنگ ايراني طلب بزرگي نيست. چيزي نيست كه از عهده‌شان برنيايد و در تاريخ نيز ثابت كردند كه در بزنگاه‌ها با خلاقيت و شجاعت خودشان و جامعه‌شان را به جلو مي‌برند.»

 

كاستي روشنفكران

باعث بروز فاشيسم در ايتاليا شد

او معتقد است كه جامعه با توليد دانشي كه به وسيله طبقه متوسط انجام مي‌شود، مي‌تواند بر مشكلات فائق آيد. در سوال آخر از او در خصوص اصلاحات يا تغيير پرسيديم. اينكه بايد از بالا و با جراحي در اقتصاد انجام شود يا تعصبات در برخي تصميم‌گيري‌ها و از كف جامعه را كنار بگذاريم. اما اطهاري معتقد است كه «واژگاني مانند اصلاحات يا جراحي در ادبيات منسوخ شده است.»

او در توضيح اين گزاره افزود:«واژه جراحي از آن واژه‌هايي است كه وابسته به مسير است. اما بايد دانست كه اين واژه نادرست است براي يافتن واژگان درست به ديدگاه‌هاي آنتونيو گرامشي(فيلسوف ايتاليايي درگذشته به سال 1937) رجوع مي‌كنم. او واژگان انقلاب يا اصلاح را منسوخ كرده است. اين چيزي است كه روشنفكران از آن غفلت كردند و سياستمداران ما متوجهش نيستند. گرامشي معتقد است به جاي اينها بايد روشنفكران برنامه بدهند.

او برنامه‌اي كه بايد توسط روشنفكران جامعه مدني داده شود، برنامه جايگزين مي‌داند. گرامشي روشنفكران ايتاليا را نقد مي‌كند كه فقط آنتي يا ضد هژموني حرف مي‌زنيد. بايد كانتر هژموني بدهيد. اين همان برنامه جايگزين يا الگوي توسعه است. گرامشي برنامه روشنفكران را اين‌گونه مي‌داند و معتقد است، عمل نكردن به آن باعث ظهور فاشيسم در سراسر ايتاليا شد.»

اين پژوهشگر توسعه در ادامه سخنان خود گفت:«گرامشي به روشفكران ايتاليا مي‌گويد كه به جنگ رو در رو با سرمايه‌داري به اسم انقلاب اكتفا كرديد. همين باعث شده كه فاشيست‌ها درباره همه چيز با مردم حرف بزنند در حالي كه شما فقط مي‌گوييد، سرمايه‌داري بد است. برنامه جايگزيني امري است كه بايد به آن دست پيدا كرد در فرآيندي كه به آن جنگ مواضع مي‌گويند. اين ديگر اصلاحات نيست. در حالي كه ما در ادبيات اقتصادي كشور به ثنويت مانوي دچار هستيم؛ اصلاح يا انقلاب. گرامشي اينها را منسوخ كرد. بايد با برنامه جايگزين در جنگ مواضع شركت كرد. پس جراحي نيز وجود ندارد.»

اطهاري در توضيح اين جنگ مواضع گفت:«در اين جنگ مواضع سراغ حوزه‌ها مي‌رويم مثلا محيط زيست، زنان، حاشيه‌نشيني و سكونتگاه‌هاي غيررسمي و... در تمام اين سال‌ها روشنفكران ما به چند موضوع از موارد گفته شده در قالب مدل‌هاي توسعه‌اي پرداختند؟ برنامه جايگزين چيزي نيست كه امروز توليد شود بلكه روي هم انباشت مي‌شود. مانند ثروت و دانش. اگر به آن بها ندهيم و آن را مانند ثروت پراكنده خرج كنيم بر باد مي‌رود. دانش بايد در چارچوب الگوي توسعه به داد حوزه‌ها برسد. در سال‌هاي اخير سياستمداران سراغ حل و فصل چند مورد از موارد بوده‌اند؟

نبايد مواضع فقط معطوف به سياست باشد. هر دو طيف سياسي نيز بايد به اين موضوعات فكر كنند. با وجود اينكه هر دو چندين سال است در مجموعه حاكميت قرار دارند اما در خصوص همين سكونتگاه‌هاي غيررسمي اقدامي نكرده‌اند. در حالي كه در خصوص نظارت استصوابي هر روز صحبت مي‌كنند. وقتي دانش به خوبي توليد نمي‌شود، نيرو نيز هدر مي‌رود؛ با همين واژگان ساده‌اي مانند جراحي. 


   بيشتر جناح‌هاي سياسي شعار مي‌دهند كه نابرابري يا نبود آزادي بد است اما راهكاري ارايه ندادند كه آزادي يا برابري چگونه بايد تحقق پيدا كند، چراكه به اين نكته بي‌توجه بودند كه تحقق اهدافي مانند آزادي و عدالت در درون يك الگوي توسعه منعكس مي‌شود و در چيز ديگري جز اين الگو، تنها شعار است.
   برخي افراد به جاي تدوين الگو توسعه اقتصادي همچنان به مقولاتي مي‌پردازند كه در اولويت‌هاي كشور نيست و اصلا سودي ندارد به عنوان مثال به جاي همايشي براي بررسي برنامه‌هاي اقتصادي، همايش استيضاح برگزار  و فكر مي‌كنند با چنين برخوردهايي كه در حد فحاشي نيز هست، مي‌توانند با جامعه سخن بگويند.
   مشكلي كه داريم نبود گفتمان توسعه‌اي در حاكميت است كه به يك نوع تقليل‌گرايي دچار شد كه همه چيز اعم از اقتصاد و جامعه به بازار واگذار شده و به نوعي بازارسپاري جامعه رخ داده كه تاكنون نيز موفق نبوده است. بازارسپاري بازار به انحصار سپاري اقتصاد منتج شد و در نهايت نيز بازارسپاري جامعه رخ داد.


   نيازمند يك گفتمان در ميان روشنفكران مدني هستيم كه سياست اجتماعي را تعريف كنند. تا بتواند ميان عدالت و رشد اقتصادي رابطه هم‌افزا ايجاد كند. اين گفتمان در حال حاضر نه در دانشگاه و نه در دولت ديده نمي‌شود. حتي در موسسات پژوهشي و نقدهاي راديكال نيز وجود ندارد. اگر اينها نباشد، دانشي توليد نمي‌شود تا قدرت را در نهايت مجبور به تبعيت از خود كند. اين كاستي است كه در روشنفكران جامعه مدني وجود دارد. بايد اين را ببينند و با آن روبه‌رو شوند.
   در كشورهاي موفق و پيشرفته فقط اقتصاد را به بازار رقابتي مي‌سپارند نه اينكه جامعه را به بازار بسپارند. اشتباهات در تصميم‌هاي اقتصادي در دولت‌هاي پس از انقلاب باعث گسيختگي اقتصاد و جامعه شده كه عملا پرداخت يارانه نمي‌تواند آن را جبران كند. 
   اگر بناست روشنفكران جامعه مدني دست روي دست بگذارند تا دولت دانش توليد كند پس جامعه مدني به چه دردي مي‌خورد. اگر دولت دانشي ايجاد نكرد در آن صورت بايد دور جامعه مدني را خط كشيد يا به جاي آن سرنوشتش را تعيين  يا دانش تعيين سرنوشت خود را توليد كند. وظيفه جامعه مدني اين است.
   واژه جراحي از آن واژه‌هايي است كه وابسته به مسير است. اما بايد دانست كه اين واژه نادرست است براي يافتن واژگان درست به گرامشي رجوع مي‌كنم. او واژگان انقلاب يا اصلاح را منسوخ كرده است. اين چيزي است كه روشنفكران از آن غفلت كردند و سياستمداران ما متوجهش نيستند.
   گرامشي روشنفكران ايتاليا را نقد مي‌كند كه فقط آنتي يا ضد هژموني حرف مي‌زنيد. بايد كانتر هژموني بدهيد. اين همان برنامه جايگزين يا الگوي توسعه است. گرامشي برنامه روشنفكران را اين‌گونه مي‌داند و معتقد است عمل نكردن به آن باعث ظهور فاشيسم در سراسر ايتاليا شد.
   وقتي برنامه‌اي در كشور نباشد، تورم زياد مي‌شود و نمي‌توان كالايي را به‌ صرفه‌تر توليد كرد كه از صادرات آن به چيزي رسيد. در آن صورت همه چيز وارد مي‌شود. اما واردات نيز با نرخ بالاي دلار باعث افزايش هزينه‌ها مي‌شود و همان يارانه كم كه به افراد واجد شرايط داده مي‌شود بر باد مي‌رود و 10 برابر آن از مردم گرفته مي‌شود. از سوي ديگر سياستمداران براي اينكه اعتراضي صورت نگيرد، محبور مي‌شوند يارانه ديگري دهند. مواردي كه گفته شد سبب شكل‌گيري دور باطلي مي‌شود. واقعيت اين است كه يارانه‌ها هم توانش كمتر و هم بي‌اثرتر شده‌اند. همه اين موارد به سياست اجتماعي مرتبط است. همين اقدامات ماحصل تفكراتي است كه از بازارسپاري اقتصاد شروع شد و درنهايت به بازارسپاري جامعه انجاميد.

 

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید