صدام که بود؟

صدام حسین یکی از چهره‌های کلیدی و برجسته حزب بعث بود که در عراق کودتا و حاکمیت را قبضه کرد.
صدام که بود؟

سید محمود دعایی

این اقدام گروه بعث در دو مرحله اتفاق افتاد، اولین‌بار زمان عبدالکریم قاسم که منجر به کودتایی نافرجام شد و صدام جزء گروهی بود که با گارد عبدالکریم قاسم درگیری مسلحانه داشت و طی آن زخمی شد و اقدامش هم موفقیت‌آمیز نبود. بعد از آن صدام با همان حال فرار کرد و مخفیانه از مرز رد شد و مدت‌ها در مصر بود. در مصر ارتباطات بیشتری برقرار کرد و به تقویت نظام داخلی خودشان پرداخت. گفته می‌شود صدام از همانجا توانست با سرویس‌های خارجی ارتباط برقرار کند و به تدارک پشتوانه‌های حکومتی که نقشه‌اش را می‌کشیدند، بپردازد. همچنین حضور در مصر برای صدام توفیقی شد تا بتواند تحصیل کند. انشعابی در حزب بعث از همان ابتدای تشکیل ایجاد شد، بخشی از حزب را بعثیانی تشکیل می‌دادند که می‌توانستند در سوریه زمام امور را به دست بگیرند و به جناح چپ معروف بودند. گروهی هم که در عراق حکومت را به دست گرفتند، جناح راست این حزب محسوب می‌شدند.

البته بعد از پیروزی، این دو حزب گاهی با هم تفاهماتی داشتند و حتی تا حد وحدت و یگانگی هم پیش می‌رفتند اما تفاهمات دوام نداشت، به این خاطر که عناصر شایسته‌ای نبودند تا بتوانند تصمیم بگیرند. هر دو طیف راست و چپ تمامیت‌خواهانی بودند که تلاش داشتند بخش مقابل خودشان را در خودشان هضم و استحاله کنند تا به نوعی یکپارچگی بنیادین دست پیدا کنند. این امر طبیعتا با مقاومت‌هایی که صورت می‌گرفت، ممکن نمی‌شد.

بعثی‌ها لائیک بودند

حزب بعث یک تشکیلات عقیدتی – سیاسی بود که گرایش‌های سوسیالیستی و لائیک داشت و فراتر از این بود که بخواهد با سنی‌ها تفاهم داشته باشد. از سوی دیگر وقتی بعثی‌ها در عراق حاکم شدند، اکثریت حاکم بر عراق از نظر جمعیتی شیعه بودند اما از نظر حکومتی و موقعیت دیوانی اکثریت اهل سنت بودند. البته بعثی‌ها از نظر خانوادگی و اصالت‌شان پیش از تشکیل حزب بعث، اهل سنت بودند از این‌رو طبیعتا با گرایش‌های قومی، محلی و عشیره‌ای و طایفه‌ای بیشتر به اهل سنت نزدیک بودند. به همین دلیل می‌توان گفت به خاطر این نزدیکی به بهره‌گیری از امکانات اهل سنت بیشتر توجه کردند، ولی از لحاظ ماهیت نه سنی بودند و نه شیعه و از اعضای کادر اصلی بودند؛ همچنین از کسانی بودند که وابستگی‌های عشیره‌ای به شیعیان داشتند و این‌طور نبود که همه اهل سنت باشند. به هر حال حاکمیتی که بعد از توفیق در کودتا، در زمان عبدالرحمان عارف (برادر عبدالسلام عارف) به دست آمد به خاطر هماهنگی قبل از کودتا با عناصر غیر‌بعثی در ارتش بود که با کمک آنها موفق شدند حکومت را به دست بگیرند. آنها وقتی حاکمیت را به دست گرفتند به تصفیه ارتش پرداختند و عناصر غیر‌حزبی را پاک کردند.

شعاری که آنها در ابتدای امر بسیار به آن پایبند بودند «جأنا لنبقا» بود؛ یعنی ما آمده‌ایم که بمانیم. چون عراق ماهیتا کشوری بود که کودتاهای بسیاری را به خود دیده بود و حاکمیت آن ثباتی نداشت، بعثی‌ها برای اینکه قدرت پایدار و ماندگاری ایجاد کنند تصمیم گرفته بودند به هر قیمتی که شده و با هر شیوه‌ای، خودشان را پایدار کنند و به تقویت بنیه‌های اصلی حکومتی خودشان بپردازند.

در حقیقت کسانی که در آن زمان زمام امور را به دست گرفتند به دو بخش یا دو طیف تقسیم می‌شدند، یک بخش عناصر تحصیل‌کرده‌ای بودند که تجربه داشتند و به نوعی از موقعیت‌های اجتماعی برخوردار بودند و عناصر فهمیده‌ای محسوب می‌شدند که اهل تفکر و بینش بودند.  دسته دیگر عناصر خشن، تندرو و رادیکالی بودند که سعی می‌کردند با استفاده از قوه قهریه و با شدت هرچه تمام‌تر با سرکوب مخالفان خودشان، دوام خودشان را تضمین کنند. آن طیفی که به‌عنوان گروه خشن و سرکوبگر درون حزب بعث قدرت را همیشه در حیطه خودش داشت از عناصری تشکیل می‌شد که در رأس آنها صدام بود و در کنارش عناصری بود که یکی از آنها یعنی «عزت ابراهیم الدوری» هنوز زنده است.  دیگری هم «طه یاسین رمضان» یک دژبان بازنشسته قدیمی بود که به دلیل خشونتش معروف شد. در این بین صدام از همه جوان‌تر بود و البته از همه رادیکال‌تر و خشن‌تر. او کسی بود که تجربه کودتا داشت، زخمی شده و به مصر رفته بود و یک عنصر فعال بود.

  ما آمده‌ایم تا بمانیم
به هر حال این عده حاکمیت را در دست گرفتند و آن جناح فهمیده‌تر که «حسن البکر» در رأس آنها بود، مدتی به دلیل صلابت و نفوذی که در ارتش داشت و موقعیت اجتماعی‌‌اش در عراق بسیار تاثیرگذار بود و سال‌ها هم ریاست‌جمهوری و ریاست حزب بعث را برعهده داشت تا اینکه انقلاب اسلامی به پیروزی رسید. صدام و حزب بعث قبل از پیروزی انقلاب در رابطه با محمدرضا پهلوی برای آنکه به شعار اصلی خودشان «ما به هر قیمتی شده آمده‌ایم تا بمانیم» پایبند باشند، سعی می‌کردند مشکلات داخلی خودشان را به هر نحوی رفع‌ کنند. یکی از مشکلات عمده‌ای که آنها داشتند مساله کردهای عراق بود. کردهای عراق همیشه به‌عنوان تهدیدی برای آنها مطرح بودند، چون خودمختاری می‌خواستند و حاضر نبودند زیر حاکمیت حزب بعث بروند. حتی شائبه تجزیه‌طلبی آنها و جدا کردن بخش کردستان از عراق هم وجود داشت. طبیعتا آنها برای سرکوب کردها برنامه داشتند. ابتدا از طریق تقویت ارتش عراق، سرکوب‌های داخلی و مقابله‌های نظامی سعی بر ضعیف کردن کردها کردند که شاه در این برهه به پشتیبانی کردها به‌عنوان یک خطر جدی بالفعل برای بعثی‌ها مطرح شد. ابتدا بعثی‌ها تلاش کردند از طریق اپوزیسیونی که در خارج از کشور علیه شاه اقدام می‌کردند، برنامه‌هایی را دنبال کنند، از این‌رو از اپوزیسیون‌های فعال در اروپا و آمریکا دعوت کردند مانند تیمور بختیار و جبهه‌ای تشکیل دادند، اما توفیقاتی به دست نیاوردند جز در زمینه تبلیغات. رادیوهایی هم که آن زمان در برابر رژیم شاه تبلیغات می‌کرد به دلیل ماهیت ضد‌مردمی شاه بسیار موثر واقع می‌شدند.

افزودن نظر جدید