سینما بی‌رحم است؛ باید شغل دوم داشت

مرداد بود که خبری مبهوت‌کننده روی خروجی یکی از خبرگزاری‌ها قرار گرفت: «زندگی ثریا حکمت در گوشه خیابان.» انتشار این خبر خیلی‌ها را به فکر فرو برد و بسیاری را هم آزرد. با این حال این حقیقت تلخی است که این روزها زیاد درباره آن می‌شنویم. زیاد می‌شنویم که فلان بازیگر سر از خانه سالمندان درآورده، آن یکی پایش به مراکز اعصاب و روان بازشده و دیگری می‌خواهد در خیابان، چادر بزند. به نوشته شرق، معضل معیشت هنرمندان در دوران بازنشستگی و در دوران افول ستاره بخت بازیگری‌شان، قصه‌ای قدیمی است که خیلی‌ها با آن دست به گریبانند. ماجرای ثریا حکمت به نوعی تلنگری است به مسوولان و نهادهای مرتبط که علاج واقعه را قبل از وقوع بکنند.

 بهتر است از قبل از انقلاب یعنی زمانی که وارد سینما شدید شروع کنیم؟

سال53 بود. اولین کارم به کارگردانی «سعید مطلبی» بود که با خدابیامرز «فردین» و «بیک ایمان‌وردی» همبازی بودم، به نام «ناجورها». فیلمبردار علیرضا زرین‌دست بود و تهیه‌کننده‌اش هم رضا شیبانی. من در دبیرستان امیرکبیر درس می‌خواندم که کنار تالار فرهنگ بود و از طرف مدرسه در تالار فرهنگ تئاتر بازی می‌کردیم. اما آقای مطلبی مرا در خیابان دید. گویا برای فیلمی دنبال یک زن کرد می‌گشتند که چشم‌وابرو مشکی باشد و از من پرسید: دوست داری در فیلم بازی کنی؟ من هم عاشق این کار بودم و قبول کردم، البته گفتم هنوز درسم تمام نشده و گفتند در تعطیلات تابستان فیلمبرداری می‌کنیم.

بدون تجربه بازیگری چطور رفتید جلو دوربین؛ آن هم برای نقش اول؟

یادم هست روز اول فیلمبرداری در اولین صحنه سیلی خوردم، چون جلو دوربین شوکه شده بودم. بعد از آن کمی به خودم آمدم و کار را شروع کردیم. دومین فیلمم «آلوده» بود و بعد« ستیز»... تا اینکه انقلاب شد.

یعنی وقتی ناجورها به نمایش درآمد پیشنهاد کار داشتید؟

بله. البته بعد از فیلم اول ازدواج کردم اما زندگی کوتاهی داشتیم. وقتی فیلم «ناجورها» به نمایش درآمد از هم جدا شدیم چون خانواده همسرم خیلی مذهبی بودند و شغل من را نمی‌توانستند قبول کنند. بعد در سال 54 تا 55 رفتم سر سریال «مرد اول» که کارگردانش پرویز کاردان بود و از شبکه‌یک پخش می‌شد و همزمان با آن هم سریال «دایی‌جان ناپلئون» در حال پخش بود و در منتخب‌های تلویزیون، آقای «پرویز فنی‌زاده» برای بازی در سریال «دایی‌جان ناپلئون» در بین آقایان نفر اول شدند و در بین خانم‌ها هم من به‌عنوان نفر اول انتخاب شدم. من عاشق بازیگری بودم حتی دوسال هم در رشته تئاتر دانشگاه رفتم که انقلاب شد و دانشگاه‌ها تعطیل شدند... .

این در روند کاری شما هم وقفه ایجاد کرد؟

 خودم دیگر دوست نداشتم کار کنم چون فیلم‌ها خیلی اروتیک‌تر شده بود، یعنی 12تا قرارداد بود که آقای جمشید شیبانی پیشنهاد دادند که قبول نکردم.

 البته همه فیلم‌ها بد نبودند... .

متاسفانه برای فیلم‌های خوب دنبال من نیامدند، مثل فیلم «گاو» یا «آقای هالو» وخیلی‌های دیگر... بیشتر پیشنهاداتی که می‌شد برای فیلم‌های تجاری بود.

بعد از انقلاب اولین فیلمی که تولید شد «خبیث» یا همان «راهی به سوی خدا» بود که در آن بازی کردم. تهیه‌کننده‌اش آقای محمدزاده بود و بعد هم در فیلم «برزخی‌ها» بازی کردم و این روند ادامه پیدا کرد تا 10سال پیش.

 فیلم «ای‌ایران» نسبت به کار‌های دیگرتان خیلی متفاوت است. چرا مسیری که در «ای‌ایران» انتخاب کرده بودید را ادامه ندادید؟

 ناصر تقوایی دیگر کار نکرد و در فیلم «ای‌ایران» هم سکانس‌های مربوط به من را حذف کردند؛ صحنه‌ای بود که من به آقای اکبر عبدی که نقش همسرم را بازی می‌کرد می‌گفتم: «این اناره میوه بهشته» اما در بازبینی ارشاد گفتند این صحنه‌ها اروتیک است. کلا قصه «ای‌ایران» تغییر کرد. در اصل قصه از یک چوپان شروع می‌شد که آواز «‌ای‌ایران» را می‌خواند؛ یعنی پسر بچه‌ای که از تربت حیدریه آورده بودند، نتوانست بماند و قصه تغییر کرد.

کار با آقای تقوایی چطور بود؟

 کار کردن با ناصر تقوایی واقعا یک افتخار بود. زمان فیلمبرداری خیلی راحت بودم. اصلا نمی‌گفتند بازی کن. می‌گفت هر کاری دوست داری انجام بده. ولی یادم است یک‌بار سرم داد کشیدند... .

چرا؟

یادم نیست...

چطور انتخابتان کردند؟

قرار بود این نقش را خانم «زهرا خوشکام» بازی کند ولی اجازه ندادند و به جایش مرا انتخاب کردند چون خیلی شبیه او بودم.

بعد از فیلم «آواز قو» چه اتفاقی افتاد؟

فیلمی را کارکردم که نوعی ترور حرفه‌ای برایم بود. کارگردان مرا خرد کردند؛ برای یکی از نقش‌های اصلی مرا صدا کردند، اما یک سکانس بیشتر به من ندادند. به نوعی مرا تحقیر کردند. در سریالی هم همین‌طور بود. همه ادعا می‌کردند ما شما را دوست داریم ولی نمی‌دانستند با این کار مرا نابود می‌کنند، بعد از آن فیلم دیگر من هیچ پیشنهادی نداشتم. اجازه حضور به من ندادند و همان زمانی بود که باندبازی در سینما و تلویزیون شروع شد. وقتی مرا کنار گذاشتند چطور می‌توانستم کار کنم. اگر از یک نقاش قلم را بگیرید چطور می‌تواند نقاشی کند.

چرا قبول کردید که فقط یک سکانس بازی کنید؟

 به‌خاطر نیاز مالی. 

ولی به‌نظرم اینکه شما از سینما کنار گذاشته شدید، صرفا نمی‌تواند تقصیر یک‌نفر باشد. منطقی نیست که چون سر یک فیلم نقش خیلی حاشیه‌ای داشتید دیگر کسی سراغتان نیاید...

 همزمان شد با ورود یعنی پدرخوانده‌ای در سینما و تلویزیون. باندبازی با مافیایی که او راه انداخت، شروع شد. از آن به بعد همه باید از این مسیر عبور می‌کردند تا در فیلمی بازی کنند.

شما این همه سال در سینما بودید، یعنی هیچ دوستی که به قول خودتان خارج از باند باشد نداشتید؟

 همه وقتی به موقعیتی می‌رسند دیگران را فراموش می‌کنند. فلانی که سر سریالی دایم تماس می‌گرفت و از من تقدیر می‌کرد. الان جواب سلامم را هم نمی‌دهد.

 واقعا جواب سلامتان را نمی‌دهند!

چرا... . جواب که می‌دهند. منظورم این است که دیگر مثل قبل نیستند.

 جوان‌های دیگری هم بودند که کارهای اولشان با شما بود مثل بهرام رادان و امین حیایی و... .

 امین خیلی بچه باادبی است و حقش است موفق باشد ولی امین نمی‌توانست برای من کاری کند. امین را من وارد این کار کردم. سرباز بود. دانشجو هم بود، او را به آقای اصغر هاشمی معرفی کردم و خیلی او را پسندید، چون خوش‌سروزبان بود. در خیابان خیلی‌ها برای بازیگری به من رجوع می‌کردند. یکی از بازیگران مرد، مقابل بیمارستان ساسان جلوی مرا گرفت و از من خواست که کاری کنم که وارد سینما شود. چون در دهه‌های 60 و 70 من جزو بازیگران پرکار بودم.

زمانی که کار می‌کردید و مطرح بودید درآمدتان خوب بود؟

مثل الان نبود که دستمزدها میلیونی باشد. بالاترین دستمزد من در ماه‌پیشونی 800هزارتومان بود.

همیشه نقش خانم‌های شیک و ثروتمند را بازی کرده‌اید. آن زمان وضع زندگی واقعی و شخصی‌تان چطور بود؟

ما در محله گیشا زندگی می‌کردیم. پدرم در گیشا ساخت‌وساز می‌کرد.؛ پدرم ورشکسته شد و زندگی‌اش را باخت. زمانی که من سریال «خانه‌به‌خانه» را به کارگردانی آقای کیانوش عیاری بازی می‌کردم خانه‌ام فرمانیه بود. یادم هست آقای عیاری، امین تارخ را دعوت کرد و گفت: «اگر می‌خواهی یک بازی عالی ببینی باید بیایی و بازی حکمت را ببینی.» سال 75 بود. هم زمان سریال «امام‌علی» هم پخش می‌شد و باز از بین زنان من برای بازی در سریال «خانه‌به‌خانه» و شهره لرستانی به‌خاطر بازی در سریال «امام‌علی» اول شدیم.

خانواده‌تان نمی‌توانست از شما حمایت کند؟

زمانی که وارد سینما شدم خانواده و اقوامم مرا طرد کردند. چون مذهبی بودند و دوست نداشتند من فیلم بازی کنم. همسرم هم سال59 وقتی بار‌دار بودم مرا ترک کرد و به آمریکا رفت؛ من ماندم و دخترم و دیگر هم ازدواج نکردم.

بعد که معروف شدید با پدر و مادرتان ارتباط برقرار نکردید؟    

نه، یک برادر دارم که گاهی اوقات تلفن می‌کند، البته بعد از انقلاب و قبل از اینکه پدر و مادرم فوت کنند آنها را دیدم و ارتباطمان بیشتر شد.

کسانی که از قبل در سینما می‌شناختید هم کاری برایتان نکردند...

 بیشترشان مهاجرت کردند و کسانی هم که بعد با آنها آشنا شدم مثل بهاره رهنما، مهناز افشار و بهنوش بختیاری به من کمک کردند.

بله، در تئاترشان از شما تقدیر کردند...

 بعد از خبری که منتشر شد بهاره رهنما زنگ زد و گفت می‌خواهند از من تقدیر کنند؛ کاری که در اصل وظیفه خانه سینما بود. از همه جای دنیا، حتی از ده‌کوره‌های شهرستان‌های دور در ایران با من تماس گرفتند به جز خانه سینما و انجمن بازیگران. سینما خیلی بی‌رحم است. به نظرم فقط باید به چشم شغل دوم آن را دید یا اینکه پیه خیلی چیزها را به تن مالید... .

در دولت قبل شما برای حقوق حرفه‌ای‌تان به ارشاد یا جای دیگری مراجعه کردید؟

بله، وقتی که سکته مغزی کرده بودم؛ چون قدرت تکلم و حرکتم را از دست داده بودم که بعد به کمک دخترم بهتر شدم.

کی؟

تقریبا شش‌سال پیش. دقیق یادم نیست... . به هر حال به وزارت ارشاد رفتم. بعد از آن زمانی هم که به‌خاطر وضعیت بد روحی و معیشتی خودکشی کرده و در بیمارستان بستری بودم ارشاد به من کمک کرد.

 چرا قبل از این وضعیت به ارشاد مراجعه نکرده بودید؟

قبل از آن هم رفته بودم و به من یک مقدار کمک کرده بودند.

چه کمکی؟

الان هم وزارت ارشاد کمک کرده است. اما در نهادی گفتند: «به شما قبر هم تعلق نمی‌گیرد.» گفتم: من قبر نمی‌خواهم. تا وقتی ما زنده هستیم باید به فکر ما باشید. تنها من نیستم، خیلی از هنرمندان وضعیت مرا دارند.

اولین مراجعه کی بوده برای مشکلاتتان؟

 10سال است مشکل دارم و دایم به مراجع مختلف مراجعه می‌کنم و به صندوق کمک به هنرمندان هم مراجعه کردم. دوبار از طرف صندوق هنرمندان به من وام دادند که نتوانستم پرداخت کنم. و دوسال پیش هم پنج‌میلیون‌تومان وام دادند. و از همان زمان هم ماهی 350هزارتومان می‌دهند و 180هزارتومان هم طرح تکریم می‌گیرم.

بیمه تامین‌اجتماعی نیستید؟

 چون سنم بالا بود مرا بیمه نکردند. خانم مریلا زارعی، علی دهکردی و هدیه تهرانی هم در این سال‌ها به من کمک کردند. 

چرا زودتر این مشکلاتتان را رسانه‌ای نکردید؟

پنج‌سال پیش هم این معضل را رسانه‌ای کردم.

کجا؟ چه رسانه‌ای؟

خبرگزاری ایسنا.

پس چرا توجهی نشد؟

برای اینکه یک‌خبر کوتاه بود.

فکر کنم به‌خاطر اینکه در خبر اخیر گفته بودید می‌خواهید در خیابان چادر بزنید اینقدر بازتاب داشته... .

 شاید. به‌هرحال باید محل سکونت ما را تامین می‌کردند... .

 به‌نظرتان این وظیفه خانه سینما بود؟

خانه سینما مزایای زیادی داشت... . انجمن برای چه تشکیل شده. برای اینکه دورهم جمع شوند و بگویند و بخندند!

مگر نگفتید از طرف ارشاد به شما کمک شد، خب چرا دیگر دنبال خانه سینما بودید؟

البته می‌دانم بودجه خانه سینما هم محدود است و شاید نتواند این مشکلات را حل کند ولی ما هنرمندان هم جای دیگری نداریم، دستمان به جایی بند نیست. برای همین از آنها توقع داریم. در حقیقت این وظیفه دولت است، حالا یا از طریق خانه سینما یا ارشاد فرقی ندارد، موضوع این است که مشکلات ما حل شود.

بعد از انتشار خبر چه شد؟

 از خانه سینما تماس گرفتند که آقای عسگرپور را ملاقات کنم ولی گفتم آن زمان که وقت ملاقات می‌خواستم هنوز آبرویم نرفته بود. سخت است در خبرگزاری اعلام کنند که چقدر به من کمک شده. ارشاد 15میلیون‌‌تومان پول به من داد.

چرا گذاشتید این مبلغ رسانه‌ای شود؟

به من گفتند اگر اعلام نکنید ممکن است همه تصور کنند صدمیلیون‌تومان پول به من داده‌اند!

الان 15میلیون دادند؟

بله، به‌اضافه هزینه درمان دندان‌هایم که یک دکتر قبول کرده این کار را انجام دهد، البته هفت‌میلیون می‌شود که دومیلیون می‌گیرد و ارشاد آن را می‌پردازد. قبلا یک‌بار آقای انتظامی با آنکه حالشان خیلی مساعد نبود مرا برد دندانپزشکی خودش که تخصصش گذاشتن دندان نبود و نتوانست کاری کند. استاد خیلی همیشه به من لطف داشتند من نمی‌دانم چطور بزرگواری‌شان را با کلمات بیان کنم. بعد از انتشار خبر، اولین‌نفری بودند که تماس گرفتند و از دخترم پرسیدند: الان کجایید؟ بگو مادرت الان کجاست؟ آنقدر عصبی شده بودند که فکر می‌کردند ما در چادریم. صدایشان می‌لرزید.

الان با این 15میلیون‌تومان مشکلاتتان حل شده؟

الان پول پیش خانه‌ام را داده‌ام، اما سال دیگر چه‌کار کنم؟! این مشکل باید از ریشه حل شود در غیر این صورت سال بعد هم وضعیت همین است. دلم می‌سوزد وقتی می‌بینم در جایی زندگی می‌کنیم که می‌توان یک‌نفر را یک‌شبه از اوج به قعر کشاند و خرد کرد و برعکس.

 در چه شرایطی تصمیم گرفتید تمام این مسایل را رسانه‌ای کنید؟

 در سال‌های گذشته من با کمک بعضی‌ها و وام و...  به سختی اجاره خانه‌ام را داده‌ام. سه‌، چهارماه است من دنبال پول پیش و دایم در رفت‌وآمد بودم که کارم به مطبوعات کشیده نشود. وقتی همه جوابم کردند، تصمیم به این کار گرفتم چون دوسال پیش هم وقتی ارشاد به من وام داد گفت این آخرین کمک ماست. من هم دیگر آنجا نرفتم و بعد از انتشار خبر گفتند نامه بنویسم برای وزیر ارشاد که خیلی زود پیگیری شد. یعنی نامه را دستی بردند. من اگر نمی‌توانستم پول پیش خانه را بدهم باید از دخترم جدا می‌شدم. مونا را باید می‌گذاشتم خوابگاه. دیگر توان اجاره‌دادن را نداشتم. برای جدانشدن از دخترم این کار را کردم. این فقط مشکل من نیست. باید کاری می‌کردم تا به یاد هنرمندانی که در این وضعیت هستند، بیفتند. دیگر دوست ندارم اینجا بمانم می‌خواهم از ایران بروم.

با چه پشتوانه‌ای؟

آنجا کارگری می‌کنم، چون اینجا زمانی بازیگر نقش اول فیلم‌ها بودم، اینجا کسی قبول نمی‌کند بروم خانه‌اش کارگری. خسته شدم از این مصاحبه‌ها، حرف‌ها و نگاه‌های مردم.

افزودن نظر جدید