روایت دکتر مصدق از کودتای ۲۸ مرداد: کودتای ۲۸ مرداد نتیجه وجوهی بود که بین اشخاص موثر پست و خائن تقسیم شده بود

دکتر مصدق در خاطرات خود علاوه بر انگلیس، که پس از از ملی شدن صنعت نفت ایران و کوتاهی دستش از این منبع سرشار ثروت تقلا می‌کرد که به دوران گذشته بازگردد،‌ رد پای آمریکایی‌ها را نیز در سقوط دولت خود پررنگ می‌بیند و برای آن دو سند رو می‌کند، زمانی که ۸ سال از دوران زندان و حصر خانگی‌اش گذشته و هنوز دهه‌ها باقی است تا سایتی به نام ویکی‌لیکس پیدا شود و اسناد دخالت آمریکا در سقوط دولت مصدق را در پیش چشم همگان بگذارد.

به گزارش امیدنامه ، این بخش از خاطرات مصدق را در پی می‌خوانید:

نظر به این‌که وزیر خارجه انگلیس قبل از کودتای مرداد دچار کسالت شده بود و استراحت می‌کرد باید دید که نقشه‌های بعدی به دست چه اشخاصی ترسیم شده بود و چطور اجرا گردید که چون خاطراتی در این باب نوشته نشده و چنان‌چه باشد من از آن بی‌خبرم به نقل دو مدرک استناد می‌کنم: یکی مربوط به چکی است که ادوارد دونالی، رئیس حسابداری اصل چهار در ایران، صادر کرده و دیگری مربوط به جلسه سری است که در پایگاه آلپ سوئیس تشکیل گردیده بود:

۱- ادوارد دونالی چکی به مبلغ ۳۹۰ هزار دلار صادر و تسلیم بانک برنامه کرده بود و بانک مزبور هم آن را به ریال تسعیر نموده چکی به شماره ۵۳۱۴۵ و تاریخ موخر یعنی ۳۱ مرداد به مبلغ ۳۲۶۴۳۵۰۰ ریال به عهده بانک ملی ایران در وجه خود ادوارد دونالی صادر کرده بود که به مصرف کودتای روز ۲۸ مرداد رسید و مدرک آن را در جلسه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۳۳ به دادگاه تجدید نظر نظامی ارائه دادم و درخواست نمودم تحقیقات کنند تا معلوم شود وجه مزبور را ادوارد دونالی به چه اشخاصی داده است که مورد قبول واقع نشد و دادگاه به این عنوان که محاکمه برای رسیدگی به کیفرخواست دادستان آرتش تشکیل شده از رسیدگی امتناع نمود و عملی بر خلاف وجدان و قانون و مصالح مملکت مرتکب گردید، چون که دادستان آرتش حکم اعدام مرا از این جهت خواسته بود که مسبب پیش‌آمد روزهای آخر مرداد من بوده‌ام.

چنان‌چه رسیدگی شده بود ثابت می‌گردید آن‌چه در روزهای مزبور صورت گرفت نتیجه کودتای شاهانه و تشریف‌فرمایی شاهنشاه به خارج از کشور بوده است و اشخاص وطن‌پرست روی اصل دفاع قانونی که یکی از حقوق طبیعی نوع بشر است از وطن خود دفاع کرده‌اند و کودتای ۲۸ مرداد نتیجه آن وجوهی بود که بین اشخاص موثر پست و خائن از علما، از روسای کلانتری‌ها، از افسران و غارتگران تقسیم شده بود.

۲- مدرک دیگر من روزنامه «فیگارو» فرانسوی است که  در شماره ۲۰ سپتامبر ۱۹۵۵ (۲۸ شهریور ۱۳۳۴) راجع به کودتای مرداد مطالبی درج کرده و جریان واقعه و مسببین آن را معرفی کرده است که ترجمه آن عینا در این‌جا نقل می‌شود:

«در آن ایام که ژان فوستر دالس، وزیر خارجه آمریکا، مصدق را گرم در سیاست کرده بود، آلن دالس، رئیس انتیلژان سرویس مرکزی آمریکا، زمینه سقوط آن پیرمرد لجباز را فراهم می‌کرد و مصدق نییز همان الفاظ و عباراتی که همیشه به کار می‌برد، تکرار می‌نمود. در ۱۱ اوت ۱۹۵۳ (۲۰ مرداد ۱۳۳۲) آلن دالس جلسه محرمانه در یکی از پایگاه‌های آلپ سوئیس با شرکت دو شخص عالی‌مقام تشکیل داد: یکی لوی هندرسن، سفیرکبیر آمریکا در ایران که بنا به مصلحت چندی از ایران غیبت کرده بود، و دیگری شاهزاده خانم اشرف، خواهر دوقلوی شاه که او هم به واسطه سوءتفاهیم که با شاه داشت از ایران خارج شده و در سوئیس اقامت گزیده بود، و جای شخص چهارمی که ژنرال «نزمان شوارتسکف» یکی از شخصیت‌های عالی انتلیژان سرویس آمریکاست در این جلسه خالی بود که حضور و غیابش فرق نداشت،‌ چون‌که چند روز قبل از تشکیل این جلسه راجع به این موضوع بحث مفصلی با آلن دالس کرده و دالس حضار را از نظریات او مستحضر نموده بود. – شوارتسکف در سیاست ایران بسیار وارد بود و از سال ۱۹۴۲ تا ۱۹۴۸ سمت مشاور شخص پادشاه ایران را عهده‌دار شده بود و او کسی است که پلیس ایران را آلت دست دربار کرده و دوستی او با ژنرال زاهدی، رئیس‌پلیس ایران، از همان تاریخ شروع گردیده بود و به همین جهت هم روزی که در هفته دوم ماه اوت (بین ۱۶ و ۲۳ مرداد) به طهران آمد هیچ‌کس از ورود شوارتسکف تعجب ننمود چون‌که او برای دیدار دوستان آمده و سلامی به دوستان کرده بود و نتیجه مسافرتش این شد شاه که تا آن زمان خواهی‌ نخواهی با مصدق راه می‌رفت، یکمرتبه او را رها نمود و عزل کرد و ژنرال زاهدی دوست وفادار شوارتسکف را به جای او نصب نمود.»

این بود خلاصه‌ای از مندرجات روزنامه «فیگارو»...

و در همان ایام هم بود که والاحضرت اشرف پهلوی ناگهان به طهران آمدند و پس از یک توقف کوتاه و مشورت با شاه مراجعت و در این جلسه شرکت نمودند.

اکنون مصاحبه اعلیحضرت همایون شاهنشاه با مخبر روزنامه مصری «المصور» را که حاکی است شاهنشاه از مذاکرات جلسه پایگاه آلپ قبلا اطلاع داشته‌اند عینا نقل می‌کنم:

«نقشه‌ای که کشیده بودیم کاملا مطالعه شده بود و احتمالات مختلفه را نیز پیش‌بینی کرده بودیم و می‌دانستیم در مقابل نقشه‌های معکوس چه کنیم. وقتی که مصدق فرمان عزل خود را رد کرد و موضوع را به صورت انقلاب جلوه‌گر ساخت و خواست از نفوذی که به دست آورده کمال سوءاستفاده را بکند هواپیمای من آماده پرواز فوری از کشورم بود و من می‌خواستم این کار را بکنم تا مصدق و جماعت او تصور کنند که دور کاملا دست آن‌ها افتاده است و معارضی ندارند و به آن‌چه می‌خواستند رسیده‌اند و چون من از کشور پرواز کردم آن‌ها همین اشتباه را کردند.» [نظر مصدق در پانوشت: قبل از این مصاحبه مردم چنین تصور می‌کردند شاه از مملکت فرار کرده است و چه خوب شد که این مصاحبه صورت گرفت تا همه دانستند قصد فرار در کار نبود و مقصود از مسافرت این بود که به اجرای نقشه سیاست خارجی کمک کنند و کمتر دیده شده است پادشاهی ملت خود را اغفال کند.]

... تا ۲۵ مرداد شب که دست‌خط عزل به من رسید در هیچ‌یک از احزاب توده و سایرین هیچ‌گونه خلاف نظم دیده نشده بود. شهر آرام بود و امور جریان طبیعی خود را طی می‌کرد و خروج شاهنشاه از مملکت که به فرار تلقی شده بود سبب شد که روز ۲۶ مرداد شهر آرامش خود را از دست بدهد، و هنوز از خاطره‌ها نرفته است در آن روز که ناصرالدین‌شاه در شاه عبدالعظیم به قتل رسید برای جلوگیری از هرج و مرج و عواقب شاه‌میری میرزا علی‌اصغرخان امین‌السلطان، صدراعظم، جسد شاه را طوری از شهرری به طهران منتقل نمود تا هیچ‌کس گمان نکند شاه مرده و موجب هرج و مرج شود و جان و مال عده‌ای در نتیجه این واقعه از بین برود.

از ترسیم این نقشه هم که با نظر شوارتسکف تنظیم شده بود مقصود گرفتن نتیجه‌ای عکس آن بود. یعنی از فرار شاه عده‌ای غوغا کنند و از هریک از احزاب برای تعیین قائم‌مقام شاه صدایی بلند شود تا بتوانند آن را بهانه برای کودتا قرار دهند و دولت را ساقط نمایند.

هندرسن، سفیر آمریکا، هم که برای ترسیم نقشه‌های گوناگون و سقوط دولت من به خارج رفته بود ۲۶ مرداد به طهران مراجعت نمود و عصر روز ۲۷ از این نظر که برساند داخل در توطئه نیست از من دیدن نمود و ضمن مذاکرات گفت روز قبل که وارد طهران شدم حین عبور به مجلسه شاه فقید برخوردم و دیدم که به آن توهین شده است و من با این کار مخالفم، که هرچه گفت من گوش کردم و اظهار هرگونه سخنی که موجب تشدید اختلاف دربار با من بشود خودداری نمودم، ولی اکنون که در حدود هشت سال از آن می‌گذرد و من در این قلعه بی‌جهت و بی‌دلیل محبوسم و از تمام آزادی‌های فردی محرومم و خواهانم که هرچه زودتر عمرم به سرآید و از این زندگی خلاص شوم چرا باید از ذکر حقایق خودداری کنم و رفع اشتباه از کسانی که در جریان امور این مملکت نبوده‌اند نکنم.

وقایع روزهای اخیر مرداد مبتنی بر دو علت بود: که یکی جنبه سیاسی داشت و دیگری جبنه حقوقی:

جنبه سیاسی از این نظر که آن اعلیحضرت در تمام مدت سلطنت خود از افراد سلب آزادی نمود و حق انتخاب نمایندگان مجلس را که در مملکت مشروطه حق طبیعی و مسلم مردم است از آنان سل کرد و قرارداد نفت را سی‌ودو سال تمدید نمود و میلیون‌ها از این کار سوءاستفاده فرمود و چه خوب بود که آن پادشاه حیات داشت و قانون از کجا آورده‌ای را جلوی ایشان می‌گذاشتند تا معلوم شود آن ثروت هنگفت را از چه ممری تحصیل نمود.

جنبه حقوقی از این نظر که ملکی را به زور در یکی از نقاط و با ثمن بخس مالک می‌شد و بعد به جان و مال دیگر مالکین مجاور ابقا نمی‌فرمود و بدین طریق در ظرف بیست سال پنج هزار رقبه تملیک نمود و کسی ندید آن پادشاه که خود بانی ثبت اسناد بود راجع به یکی از این املاک اعلان ثبت دهند و حق اعتراض را از مردم سلب نکنند تا هرکس سخنی داشت بگوید و حقانیت خود را به اثبات رساند. خلاصه این‌که از دولت دیکتاتوری مردم تنفر داشتند ولی از ترس جرأت نمی‌کردند اظهاری بکنند و بعد که نسیم آزادی دمید چون دست مردم به شاه نمی‌رسید غیظ و غضب خود را نسبت به مجسمه‌ها ابراز می‌کردند و این کار منحصر به روزهای آخر مرداد نبود و سابقه داشت و چندی قبل از مرداد هم می‌خواستند نسبت به یکی از مجسمه‌ها که در وسط شهر واقع شده بود توهین کنند که ناچار شدم عده‌ای نظامی برای حفاظت آن بگمارم. چنان‌چه مجسمه نبود دیگر وسایلی نبود که مردم کینه خود را اظهار نمایند. مجسمه‌ای هم که برای گرفتن کار یا سوءاستفاده از بیت‌المال برپا کنند عاقبتی از این بهتر ندارد، و دوام آن مجسمه‌ای دارد که مردم بعد از حیات کسی و در ازای خدمات او به مملکت برپا نمایند.

نظر به این‌که گزارش رسید حزب توده اوراقی به دیوارها الصاق کرده دستور دادم تمام را پاره کنند و از بین ببرند. این کار شد و دیگر خلاف نظمی مشاهده نشد که آن را بهانه برای کودتا قرار دهند، ولی از این نظر که تصمیم برکناری من از کار و انتصاب سرلشکر زاهدی در جلسه پایگاه آلپ گرفته شده بود صبح روز ۲۸ مرداد نقشه کودتا به موقع اجرا رسید و معلوم نشد که از من چه خلافی سر زده بود که تسلیم دادگاه نظامی شدم. [عصر ۲۸ مرداد که به اتفاق جمعی از خانه فرار کردم شب را در یکی از خانه‌های مجاور متعلق به یکی از تجار که در شمیران اقامت گزیده و خالی بود بیتوته نمودیم و صبح روز بعد عدع‌ای متفرق شدند و به محل‌هایی که در نظر گرفته بودند رفتند. آقایان دکتر شایگان، دکتر صدیقی و مهندس معظمی و من به خانه آقای مهندس معظمی که بیش از چند قدم فاصله نداشت رفتیم و نظر به قرابت سببی آقای مهندس شریف‌امامی از صاحبخانه دیدن نمود و قرار شد که از توقف ما در آن‌جا سرلشکر زاهدی را مطلع نماید.

و اکنون قریب هشت سال از آن می‌گذرد که سه سال در زندان لشکر ۲ زرهی به سر برده‌ام و بعد به احمدآباد تبعید شده در این قلعه محبوسم و ای کاش هندرسن برای من تامین جانی نخواسته بود، چون‌که چندی بعد از ۲۸ مرداد به کسی گفته بود تلگراف او به شاهنشاه سبب شد که من از بین نروم.

برچسب‌ها :

افزودن نظر جدید