/گفتارهایی به بهانه یک نشست/

رسانه و خشونت؛بازدارنده یا تشدید کننده؟

علیرضا خامسیان:خشونت رسانه‌اى واژه‌اى است که در چند دهه اخیر وارد ادبیات رسانه‌ها شده است، اما در چند سال اخیر استفاده از آن رواج بسیارى یافته است. بى شک فناورى هاى ارتباطى و سرگرمى‌هاى رسانه‌اى نوین در گسترش این مفهوم تاثیرات بسیارى داشته‌اند.

البته پرواضح است که رسانه در صورتي مي تواند سبب عملي خشونت بار شود که زمينه‌هاي اجتماعي مناسب با پرخاشگري و خشونت فراهم باشد.
هرکدام از انواع رسانه‌ها نوع خاصی از خشونت را در فضای جامعه رواج می‌دهند، به طور مثال در فضای سینما ژانرهایی همچون  علمی – تخیّلی،  پلیسی – جنایی، حادثه‌ای – رزمی،  جنگی و ترسناک هرکدام نوعی خاص از خشونت را به تصویر می‌کشند.
گاهی این رفتارهای خشونت‌آمیز از طریق برنامه‌های تلویزیونی در فضای خانواده‌ها شیوع پیدا می‌کند و تعامل بین افراد خانواده و جامعه اطراف آن‌ها تحت تاثیر محتوای به نمایش درآمده در تلویزیون قرار می‌گیرد. این نوع رسانه بدلیل گستردگی بالایی که در سطح جوامع، علی‌الخصوص جوامع شهری دارد بایستی بیشتر مورد مراقبت محتوایی قرار بگیرد زیرا همانند اینترنت پدیده‌ای نسبتا نوظهور نیست که دامنه افراد کمتری را به خود اختصاص دهد.
فضای تلویزیون بستری جدید را برای شیوع خشونت جمعی بوجود آورده است و آن تبلیغات تلویزیونی‌ای هستند که در آن‌ها تصاویر و یا تکّه‌ فیلم‌های خشن و ترسناک به تصویر کشیده شده است.
البته اندازه گیری و تعریف دقیق خشونت در رسانه‌ها، کاری بسیار دشوار است. برخی از کارشناسان از جمله جورج گربنر از دانشگاه تمپل که خشونت موجود در برنامه‌های تلویزیونی را دنبال می‌کند، آن را این گونه تعریف می‌کند: عملی (یا تهدیدی) که از سوی یک فرد برای صدمه زدن یا کشتن فردی دیگر صورت پذیرد؛ جدا از روش و یا محتوایی که به کار گرفته می‌شود. بنابراین گربنر خشونت‌های موجود در کارتون‌ها را نیز در کنار دیگر خشونت‌ها قرار می‌دهد. اما برخی دیگر، از جمله پرفسور گای پکوات و جیکس دی گایز از دانشگاه لاوال، خشونت‌های موجود در کارتون‌ها را به خاطر تصاویر غیر واقعی و خنده دار، از تحقیقات خود جدا می‌دانند.
دکترجیمز پاتر نامی آشنا در حوزه سواد رسانه‌ای است. پاتر از سال 2001 در دپارتمان ارتباطات دانشگاه کالیفرنیا به تدریس مشغول بوده است. او یکی از مهمترین نویسندگان متون درسی حوزه سواد رسانه‌ای است. او در کتاب "یازده اسطوره در مورد خشونت رسانه‌ای "  به مولفه های 11 گانه اشاره می کند و آنها را اینگونه روایت می کند:
1-خشونت موجود در رسانه‌ها بر من اثری ندارد ولی دیگران شدیدا در خطر اند.
2-رسانه‌ها مسول پیام های خشونت آمیز خود نیستند.
3- در درجه اول کودکان در معرض آثار منفی مواجه با خشونت رسانه‌ای قرار دارند.
4- در رسانه‌ها خشونت زیادی وجود دارد.
5- خشونت موجود در رسانه خشونت جامعه را بازتاب می‌دهد.
6- رسانه‌ها فقط در برابر خواسته های بازار مسئول اند.
7- خشونت عنصر لازم داستان است.
8-کاستن حجم خشونت رسانه‌ای مشکل را حل خواهد کرد.
9-قانون اساسی از رسانه‌ها در برابر خواسته جامعه مبنی بر کاستن از خشونت رسانه حمایت می‌کند.
10-نظام سطح بندی و طبقه بندی سنی برنامه‌ها مشکل را حل خواهد کرد.
11-برای حل یا تقلیل مشکل کاری از من ساخته نیست.
در ایران رسانه ها بویژه صدا و سیما می توانند ابزاری باشند برای تشدید خشونت در جامعه علاوه بر آن خشونت کلامی نهفته در برخی مطبوعات بویژه مطبوعات موسوم به اصولگرا برای تخطئه جریان رقیب از واژگانی که خشونت در آن مستتر است  استفاده می کنند..
از سوی دیگر استفاده از الفاظ رکیک و توهین آمیز نیز خشونت است که در تلویزیون و سینمای کشور ما رواج پیدا کرده است این در حالی است که  موضوع برهنگی و سکس در آثار تلویزیونی و سینمایی سانسور شده اما برخی حرفها و کلام نشان داده می شود که کاملا آزار دهنده و مروج خشونت است.
در برخی از این آثار روابط زن و مرد سرشار از کشمکش و خشونت‌های کلامی و آزارهای روانی است، در حالی که محتوای فیلمها باید اجتماعی، عاطفی و آموزنده باشد تا یک دختر و پسر جوان این نوع روابط را بیاموزد.
البته طرح اینگونه مباحث از سوی نگارنده بدین معنا نیست که رسانه ها عامل ترویج خشونت در جامعه هستند اما می توانند ناخواسته عامل تشدید آثار خشونت می شود. از این رو بنیاد امید ایرانیان در پنجمین نشست از سلسله نشستهای چالشهای رفع خشونت به ارتباط بین رسانه و خشونت می پردازد به همین دلیل پیش از شروع این نشست گفتارها و یادداشتهایی از اصحاب رسانه و نمایندگان مجلس در ارتباط با این موضوع در پایگاه خبری –تحلیلی امید منتشر شده است که در ادامه می خوانید.

 

*رسانه و خشونت؛ چند نکته
دکتر حبیب الله معظمی
استاد علوم ارتباطات

1- رسانه هراسی
درمیان اندیشمندان مسائل اجتماعی و علوم انسانی بحثی روش شناختی و رویکردی برای حل مساله وجود دارد که به یک پدیده یا یک موجودیت، بایستی به مثابه یک مجموعه نگریست تا درک درست تر، کامل تر و واقع تری سوا و برتر از درک و معنای تک تک اجزا و حتی جمع اجزا بدست بیاید. این رویکرد را من دست کم نزد دانشمندان حوزه علوم ارتباطات و متفکران و نواندیشان دینی مشاهده کرده ام. مثلا برخی نواندیشان دینی معتقدند برای درک درست تر و واقعی تر پیام و دعوت الهی به رستگاری انسان بایستی مجموعه آیات قرآن را با هم دید تا اینکه آیات قرآن را مجزا از هم تفسیر کرد. در علوم ارتباطات و در بحث از مفهوم جدیدی به نام «حقوق ارتباطی» هم، صاحبان نظر بر این عقیده اند که به «حقوق ارتباطی» به مثابه مجموعه ای از حق های ارتباطات با هم،بایستی نگریست که البته این رویکرد مفهومی از این مجموعه می دهد که معنایی نه تنها فراتر از هریک از حق های حوزه ارتباطات دارد بلکه حتی فراتر از جمع آنها دارد.
با این توضیح این نکته روشن می شود که رسانه را بعنوان یک موجودیت، یک پدیده مدرن با تمام ویژگی های مثبت و منفی اش باید دید. نکند که تمرکز بر روی رسانه بعنوان یک وسیله الگوساز و مروج خشونت موجب هراس از این رسانه شود. این هشدار بخصوص درجامعه ای همچون جامعه ما که رسانه ها بلحاظ برخورداری از قدرت و نهادینه بودن، درجایگاه ضعیفی قرار دارند، موجب هراس از آن و تضعیف بیش از پیش آن می شود. بنابراین نشست های علمی تخصصی در مورد رسانه ها به این مراقبت نیاز دارد که در نهایت به رسانه هراسی نینجامد.در جامعه ما صداهای قدرتمندی وجود دارند که برای رسانه های جدیدی مثل ماهواره و اینترنت هراس افکنی و ندای تحریم سرمی دهند که حاصل آن را می توان تئوری عمل پارازیت پراکنانی که فراتر از خشونت، مرگ محیط زیستی می پراکنند، قلمداد کرد.
درهرحال رسانه را بعنوان یک مجموعه، یک پدیده دارای رفتارها و کارکردها و اثرات گوناگون و متعدد باید دید. اینکه بخشی از رفتارشناسی رسانه را به رفتارکل رسانه تعمیم دهیم و آن را صرفا و یا بیشتر از بقیه رفتارها، الگوساز و مروج خشونت بدانیم، انحراف از شناخت واقعی رسانه و هم خشونت است.
2- بازنمایی و الگوبخشی
رسانه پدیده خاصی است که هم واقعیت را نمایندگی و باز عرضه و بازنمایی می کند و هم توامان مبادرت به الگوسازی و ترویج یک رفتار می کند. این دوجنبه در فعالیت رسانه ای، به هم نزدیکند و یکدیگر را تقویت می کنند. یک فعالیت رسانه ای که در واقع بازنمایی واقعیت است می تواند مروج و الگوبخش هم باشد.گاه مرز میان این دو چنان محو می شود که شناسایی و تشخیص تمایز این دو از یکدیگر، سخت می شود. مجموعه تلویزیونی که زن را بعنوان جنس دوم تحت فرمان جنس اول نشان می دهد هم بازنمایی از وضعیت جامعه است و هم الگودهنده و مروج این تفکر غلط می تواند تلقی شود. در هر صورت این دو کارکرد به هم نزدیک می شوند. اما  آنچه مهم است توجه و تقویت وجه بازنمایی رسانه است. رسانه هرقدر به واقعیت نزدیک باشد و به درستی و صحت گزارش بدهد یعنی همان جنبه بازنمایی واقعیت، در کمک به حل مسائل، تواناسازی افراد در نقش آفرینی درست و رسانه به وظیفه خود عمل کردن، موثر واقع شده است. ضمن اینکه درهر حال نقش مثبت الگو سازی و هدایت رفتار جامعه از سوی رسانه را نمی توان نادیده گرفت. نمونه آن الگوبخشی و تصحیح رفتار خانواده ها از سوی رسانه ها و فیلم وها و سریال ها در داشتن تعداد فرزند مطابق با سیاست های جمعیتی هر کشور است یا هدایت مصرف و سبک زندگی افراد جامعه مطابق با شرایط اقتصادی کشور است. این موارد لزوم نگاه مثبت داشتن به جنبه الگو سازی رسانه را گوشزد می کند.
3- محصول و مولد خشونت
رسانه ها هم می توانند مورد خشونت قرار بگیرند و هم خود تولید کننده خشونت باشند. سبک و شکل اعمال خشونت علیه رسانه ها در دنیای امروز با گذشته تفاوت کرده است. این تفاوت بگونه ایست که مشاهدۀ اعمال خشونت علیه رسانه ها را برای عده ای سخت ساخته است. اگر زمانی رسانه ها در معرض برخورد مستقیم و فیزیکی برای اطلاع رسانی خود واقع می شدند تا روشنگری و بیان واقعیت را متوقف سازند و یا آن را با ممیزی انجام دهند، اکنون این اعمال ممیزی به صورت نرم صورت می گیرد که نتیجه آن با شرایط قبل یکی است.خشونت نرم جای خشونت سخت را گرفته است. بنابراین رسانه خود از خشونت چه مشهود چه غیر محسوس تاثیر می پذیرد و خود کماکان سوژه خشونت است. از سوی دیگر رسانه تولید کننده خشونت است. در جایی که برای گرفتن اجازه فعالیت رسانه ای بایستی صف پنج ساله را طی کرد نوعی خشونت نامحسوس اتفاق می افتد زیرا فرد از حق خود و تحقق خواسته اش محروم است همچون کودک لازم التعلیمی که فرضاً پنج سال بایستی منتظر باشد تا امکانات اجتماعی و حکومتی برای سواد آموزی او فراهم شود. در اینجا خشونت در قالب محرومیت خود را نشان می دهد.
4- بازتعریف
خشونت و رسانه تابع شرایط محیطی اند و نقش هریک از رسانه ها در نسبت میان رسانه و خشونت نیازمند بازخوانی است. میزان تاثیر، دایره نفوذ ، و ... رسانه ها با یکدیگر متفاوت است.خشونت بستگی به شرایط محیطی و نوع جامعه سطوح گوناگونی دارد. در بررسی نسبت خشونت و رسانه و مولفه های دیگری در این میان مثل جنسیت، توجه به این تفاوت ها و عوامل شناسی و زمینه شناسی ها می تواند به درک درست و کامل ناهنجاری و کجروی و ارائه راهکار موثر و مناسب برای آنها کمک کند. اگر از منظر«بودن و نبودن»، از خشونت تعریفی داشته باشیم مساله تاحدود زیادی قابل حل است. آیا در تعریف خشونت در دنیای امروز صرفا می توان به برخورد فیزیکی و مرگ و نابودی اکتفا کرد و آن را به همین تعریف کرد و آنها را رفتار خشن نامید. به نظر مفهوم خشونت، سطوح ، اشکال، گستره و دایره نفوذ، میزان قدرت و رابطه همه اینها با محیط و شرایط پیرامونی و نسبت همه این متغیرها با رسانه نیازمند بازخوانی است. امروزه انسان ها با حق های خود زنده اند نه با جسم خود.. برخورداری و داشتن حقوق و مهمتر از همه امکان تحقق این حقوق. یا اینکه فردی به معنای زنده بودن، وجود دارد اما این سایه ایست از او زیر سایه محرومیت ها، آیا می تواند در حوزه تحلیل خشونت قرار بگیرد؟ فردی که محروم است و از امکانات برخوردار نیست همچون فردی است که وجود ندارد. اینها همه ملاحظاتی است درباره لزوم بازتعریف ها وبازبینی ها.
در این مجال بسیار کم، بیش از این نمی توان نوشت تا فرصت کافی بعد. 

 

قانون ، رسانه و خشونت
مسعود حیدری
مدیر عامل خبرگزاری ایلنا

خشونت در لغت به معنای تندی، خشکی و سختی است و معمولاً افراد یا گروه ها به عنوان" ابزاری کنترلی" به خشونت متوسل می‌شوند.
اشکال بروز خشونت نیز به صورت عریان، پنهان و نمادین است که هریک از این صورت‌ها در جای خود قابل بررسی است.
معمولاً خشونت برای ترویج و بروز به ابزار یا ابزارهایی نیاز دارد که عموماً خشونت به شکل فراگیر آن می تواند به کمک رسانه یا رسانه‌ها ترویج شود.
پخش یک فیلم خشن و یا ترغیب به انجام خشونت و رفتارهای خشن از طریق تئوریزه کردن آن در رسانه‌هایی نظیر روزنامه‌ها، رادیو و تلویزیون و شبکه‌های اجتماعی و غیره همه و همه از شیوه‌هایی است که می‌تواند به باز تولید و نشر رفتارها و عکس‌العمل‌های خشن به صورت خواسته یا ناخواسته کمک کند.
آنچه مسلم است ترویج خشونت با هر روش و نیتی که صورت گیرد و از هر ابزاری که برای نشر آن استفاده شود خواه ناخواه گریبانگیر مروجان نیز خواهد شد و اینگونه است که در برهه‌ای خشونت به بازتولید خود در برابر مروجان  خواهد پرداخت.
شاید برای فهم بهتر موضوع بهترین مثالی که می‌توان‌ آورد مقایسه خشونت با آتش است، بدین‌معنا که هرگاه آتش از کنترل بشر خارج شده و بی‌محابا خود را باز تولید کرده است، جز ویرانی و خاکستر کردن همه هست و نیست انسان ها نتیجه‌ای نداشته است. از دیگر سو باید اذعان داشت که رسانه‌ها می‌توانند کارکردی معکوس آنچه مختصراً بدان پرداخته شد را نیز داشته باشند.
یعنی نه تنها به ترویج خشونت و اثرات زیانبار و خانمان‌برانداز آن نپردازند بلکه به مقابله با ترویج خشونت بپردازند و نوع بشر را از اثرات مخرب و بنیان برانداز رفتارهای خشن آگاه نمایند.
اما خود رسانه‌ها در این راه یعنی مقابله با خشونت یا رفع آن می‌توانند با چالش‌ها و حتی تهدیدات جدی مواجه باشند که ذیلا به برخی از این چالش‌ها و موانع اشاره خواهد شد.
1-مقابله عوامل خشونت آفرین با رسانه‌ها:
اگر خشونت به صورت سازمان یافته و با عقبه فکری و اعتقادی از سوی گروه یا گروه هایی در یک جامعه انسانی ترویج شود، فارغ از اینکه پایگاه‌های فکری و عقیدتی این نوع رفتارهای خشن کجاست و چیست، می‌تواند برای رسانه‌ یا رسانه‌هایی که عزمشان را برای رفع و دفع خشونت از آن جامعه جزم کرده اند، تهدیدآفرین و چالش‌زا باشند.
به ویژه آنکه اگر این گروه‌های سازمان یافته منافعی پنهان در پس این رفتارهای خشن داشته باشند، موضوع پیچیده‌تر خواهد شد.
2-موانع درون سازمانی برای یک رسانه:
مطابق آنچه شرح داده شد و به دلیل تهدیدات ناشی از کارکرد گروه‌های فشار و گاهاً سازمان یافته و تهدید منافعی که آنها در پس ترویج خشونت دارند، رسانه‌ها برای پیشگیری از درگیرشدن با عواقب بعدی مقابله با ترویج خشونت‌های سازمان یافته، عمدتاً دچار خودسانسوری‌هایی می‌شوند که این امر موجب می‌شود تا یک رسانه از عمل به مسئولیت اجتماعی خود بازبماند.
این بدان معنی است که رسانه بدون کمک افکار عمومی و بدون همراهی آن نخواهد توانست توفیقی در خصوص رفع یا دفع خشونت داشته باشد.
3- عدم حمایت قانون از رسانه در برابر خشونت:
موازین و چارچوب‌های قانونی در یک جامعه می‌توانند ایفاگر نقش بی‌بدیلی در حمایت از رسانه‌های طغیانگر در برابر خشونت باشند.
آنجا که قانون به روشنی تکلیف مقابله با خشونت را مشخص کرده و رسانه ها برای آگاهی بیشتر افکار عمومی به نفش روشنگرانه خود عمل می‌کنند و با استناد به نص صریح قانون عاقبت خشونت و خشونت‌گرایی را ترسیم می‌نمایند، ابهامی برای مهار رفتارهای افراطی و خشن باقی نمی‌ماند، بویژه آنکه افکار عمومی هم مسیر را برای مقابله با اینگونه رفتارها باز می‌کند. اماآنجا که قوانین دارای ابهاماتی است یا اساساً موضع قانون تنها موضع سکوت است، دیگر نمی‌توان توقع داشت رسانه بتواند به ماموریت خود در رفع خشونت عمل کند.
4- تاثیرپذیری حاکمان و نخبگان جامعه از رفتارهای خشن:
علی‌القاعده رفتارهای نخبگان و تصمیم‌گیری حاکمان در یک جامعه می‌تواند الگویی قابل لمس و البته تعیین‌کننده برای تک‌تک افراد یک جامعه باشد، به ویژه آنکه در عصر ارتباطات جزئی‌ترین این رفتارها و تصمیمات نیز بدون هیچ حد و مرزی در معرض الگوگیری و قضاوت مردم قرار می‌گیرد. لذا اگر سرآمدان یک جامعه در برابر یک رفتار خشن سکوت کنند یا آن را تایید نمایند و یا حتی با مماشات با چنین رفتارهایی مواجه شوند، بدیهی است که در چنین جامعه‌ای، رسانه‌ها در عمل به وظایف خود در برابر مروجان خشونت در جامعه بی‌پناه و در عین حال آسیب‌پذیر خواهند بود.
نتیجه اینکه در صورت فقدان آگاهی در یک جامعه و عدم حمایت‌های قانونی لازم و ضروری از رسانه‌های منتقد و مخالف خشونت و همچنین بی‌تفاوتی نخبگان یک جامعه رسانه‌ها نه تنها نمی‌توانند توفیقی در رفع خشونت داشته باشند بلکه خود به اولین و بزرگترین قربانی خشونت بدل می‌شوند.

 

*مرز باريك
جواد دلیری

سردبیر روزنامه اعتماد

رسانه ها در مرز باريكي حركت مي كنند . رسانه ها همانند آينه اند ، بايد عينا و همانند آينه واقعيت حيات را منعكس كنند نه از آن بكاهند ونه بر آن بيفزايند ، بر اين اساس شان رسانه ها آينه بودن است و آينه هم بايد نقش رخ جامعه را راست بنمايد و تا حد ممكن بايد زنگار از چهره بزدايد تا بخوبي گواه زيباييها و زشتيهاي جامعه باشد .اما اين همه ماجرا است ؟ آيا چون رسانه همانند آيننه است بايد رویدادهاى خشن مثل انتشار تصاویر اعدام، قتل، تجاوز، نزاع هاى خونین، آتش زدن يك گروگان يا  حتي ماجراي  سياستمداران و رفتار هاي ناهنجار اجتماعي را منتشر كند ؟ برخي معتقدند انتشار عمومى صحنه‌هاو مطالب خشن به صورت تصویر یا توصیف جزء به جزء بازنماى رویداد خود نوعي خشونت است .درمقابل طيفي  اندك ترمي گويند كه  رسانه بازتاب دقیق رویداد است و خشونت هم بخشى از واقعیت خبر است که باید صادقانه و به تمامى آن را انعکاس داد، این خود مخاطب است که واکنشش را در برابر آن تنظیم خواهد کرد.شفافيت اطلاع رساني و روشنگري اجتماعي و سياسي گاهي اين پرسش ها را مطرح مي كند كه پاسخ به ان  شايد كمي سخت باشد. بگذاريد از زاويه اي ديگر اين موضوع را بررسي كنيم .
1-  با رسانه ها ، انسانها ، انسانهايي ديگر مي شوند و عادات ، انديشه ها ي تازه اي مي آموزند .رسانه ها بدون هيچ مجوزي خود به درون خانه ها مي آيند ، حريم خانه ها را مي شكنند وآنچه خود مي خواهند به ساكنان خانه القا مي كنند و آنان را در بمباران انديشه ها ، وسوسه ها و تلقين ها قرار مي دهند.رسانه ها و بويژه مطبوعات قسمتي از محيط پيرامون ما را تشكيل مي دهد و اين قسمت چنان فعال ، موثر و كارآمد است كه افراد ديگر محيط را نيز زير پوشش قرار مي دهد.بنابراين هرگز نمي توان تاثير رسانه ها را بر ذهن آدميان مورد ترديد قرار داد ، زيرا خواندن رفتارهاي خاص در مطبوعات باعث تقليد آن مي شود
2- هرگاه پرونده ها و قضاياي بزرگ سياسي ، فضاي جامعه را فراگرفته، نقش و كاركرد مطبوعات نيز اهميت و حساسيت دوچندان پيدا كرده است. دامنه اين حساسيت در نگاه افكارعمومي به مطبوعات تا آنجا افزايش يافته كه آحاد مردم در كنار قضاوتي كه نسبت به اصل ماجرا دارند داوري و ارزيابي جداگانه اي درباره رسانه پيدا مي كنند.مطبوعات و رسانه ها، برخلاف برخي پندارها و برداشتهاعصر«گردش آزاد اطلاعات» را با قواعد و لوازم قانونمند آن پذيرفته اند و هيچ عضو فهيم خانواده مطبوعات در اين قانون برآمده از خرد و منطق ترديد نمي كند كه برآيند كار اطلاع رساني در عين تأمين منافع ملي بايد حريم امنيت و مصالح عمومي را پاس دارد. اما در مقابل،«خانواده خبر» نيز اين انتظار به حق را دارند كه موازين و مصالح امنيتي به گونه يي در تصميم سياستگذاران جاري شود كه حق دانستن مردم و اصل آزادي اخبار لطمه نبيند و قوانين ناظر بر تعامل اهالي مطبوعات و امنيت به درستي و آنگونه كه روح قانون اقتضا مي كند، تفسير و تعبير شود.
3- طيفي از مطبوعات بيش و پيش از هرچيز، تلاش و انرژي خود را وقف افشاگري و انتشار مطالب تند و تيز كه برخي آن را رواج خشونت چه سياسي ، چه اقتصادي و چه اجتماعي ارزيابي مي كنند  در هر ماجرايي مي كنند ، اما افشاگري به مفهومي كه در ادبيات اين طيف از ژورناليست ها رايج شده، مفهوم حقيقت جويي از آن مستفاد نمي شود. تجربه گذشته و حال افرادي كه در مقام افشاگر ظاهر مي شوند، نشان مي دهد كه آنها ملاك و معيار روشني از حقيقت وصواب در دست ندارند و در چارچوبي كه عمل مي كنند رفتارشان بيشتر به شايعه سازي و جريان سازي نزديك است تا اطلاع رساني و تنوير افكار عمومي. «شبه خبرهاي» آنها از پرونده ها به انواع اتهام، افترا و عناصر غيراخلاقي آميخته است كه صداقت و امانتداري شان را در نگاه هر ناظري نقض مي كند، نوشته هايشان، داستان واره اي است كه اجزاي آن هيچ تناسب و سنخيتي باهم ندارد، آسانترين راه سنجش محصول ژورناليستي اين افراد، تأمل در پرسشهاي انبوهي است كه گفته ها و نوشته هاي اين طيف بر مي انگيزاند.اين روش خود نوعي اي خشونت است كه روح و روان جامعه را بر هم مي زند و مردمان را عصباني مي كند و به نوعي توليد نفرت مي كند
4ـ روشنگري در مطبوعات از مرز باريكي بين شايعه و داوري مي گذرد. متعهدين به مباني روشنگري در مطبوعات، همواره دغدغه تطبيق اخبار با واقعيت را دارند. اينان همواره نگاه ناظر افكار عمومي را بر روند كار خود جاري و ساري مي بينند، در الگوي روشنگري، خبرنگار و سردبير اجازه بزرگنمايي، كوچك سازي و قلب و تحريف اخبار له يا عليه افراد را ندارد، متهم را در قالب و محدوده اتهاماتش مي شناساند و بس. در مشي روشنگري، روزنامه نگار وظيفه اساسي ديگري نيز دارد و آن اينكه نگاه انفعالي به حوادث را كنارنهاده و به دنبال يافتن ريشه ها و علل بروز پديده هايي مثل فساد است.اينجا هم اگر دقت نشود انتشار خيلي از اخبارخام مي تواند  بر امنيت رواني جامعه تاثير دارد
5ـ گاهي  رسانه چهره يك بولتن را به خود مي گيرد و در اعلام اخبار ماجرا منتظرنظر محاكم و مراجع رسمي نمي ماند، خود به تنظيم كيفرخواست و چيدن فهرست اتهامات، بازجويي و مؤاخذه از افراد و نيز صدور حكم مبادرت مي كند. مطبوعاتي به اين نقش رو مي آورند كه اولاً شأن قيموميت و آمريت براي خود قايلند. ثانياً ناكاميها و شكستهاي ميدان رقابت خبري و سياسي آنها را به چالش با فضاي موجود وادار كرده است. فرو ريختن، ناامن سازي و برهم زدن حريم ها و قواعد بازي در دستور كار آنها است.
6.بكارگيري خشونت(چه خبر حادثه اي و ماجرا جويي باشد چه رفتار ناهنجار سياسي و اجتماعي ) در رسانه ها و مطبوعات بويژه ممكن است تمايل مشاهده كننده را نسبت به انجام اعمال خشونت زا ، تضعيف يا تقويت نمايد ، بنابراين مشاهده رفتار خشونت آميز موجب تكرار خشونت مي شود.استفاده بيش از اندازه از خشونت (از هر نوع آن)توسط مطبوعات نه تنها به رسالت  رسانه اي كمكي نمي كند بلكه واكنش منفي افكار عمومي را به همراه خواهد داشت .امروزه مطبوعات با ارائه مستمر اطلاعاتي درباره آشفتگي هاي جامعه موجب بروز نوعي تشويش واضطراب در بين خوانندگان خويش مي شود .هر چند ممكن است نوعي تسكين موقت با خواندن مطالب خشونت آميز ، فراهم شود اما پايدار نيست
قرار گرفتن مستمر انسانها در معرض پيام هاي خشونت زا ، سبب خو گرفتن بدانها مي شود و آنرا عادي تلقي مي كنند و نسبت به آن بي تفاوت مي شوند و در نهايت عدم تعادل رواني را به ارمغان مي آورند .بهره گيري از خشونت در مطبوعات تا حد تنوير افكار عمومي سنجيده و قابل تحسين است اما خارج از چارچوب ، رسانه  را از هدف اصلي خويش دور كرده و موجوديت خود و جامعه  را با خطر مواجه مي سازد.اين چنين مرز حركت رسانه ظريف و باريك است .مابايد  مراقب باشيم

 

عضو هیات رئیسه مجلس :برنامه‌سازان صداوسیما گاهی رفتارهای سلیقه‌ای انجام می‌دهند

عضو هیات رئیسه مجلس می گوید گاهی با رفتار‌های سلیقه صدا و سیما روبرو هستیم.
حسین سبحانی‌نیا در گفت‌وگو با  پایگاه خبری-تحلیلی امید، درباره راهکار و میزان موفقیت صدا و سیما در مقابله با خشونت در اجتماع گفت: صدا و سیما می‌تواند یکی از مهمترین بازوها در مقابله با ترویج خشونت و فرهنگسازی در اجتماع  باشد.
وی افزود: البته صدا و سیما در بسیاری از مواقع به خوبی کار خود را انجام می‌دهد اما نمی‌توان این موضوع را نیز نفی کرد که گاهی ما با رفتارهای سلیقه‌ای روبرو می‌شویم.
سبحانی‌نیا خاطرنشان کرد: برای مثال در یک برنامه تحلیلی ممکن است که کارشناسان اصلح‌تری برای آن موضوع خاص وجود داشته باشند اما بنا به ارتباطات و یا صلاحدیدهای برنامه‌سازان ما با اعمال سلیقه به جای رفتار ضابطه‌مند روبرو می‌شویم.
این نماینده مجلس نهم تصریح کرد: به نظر نمی‌رسد در این حوزه خلاء قانونی وجود داشته باشد و خود صدا و سیما آزاد است تا با تولید و نمایش برنامه‌هایش وظایف خود را به انجام برساند.
عضو هیات رئیسه مجلس  تاکید کرد: وظیفه این رسانه فرهنگسازی، آشنایی نسل آینده با مبانی و آرمان‌ها انقلاب و سبک زندگی اسلامی است. نمی‌توان گفت صدا و سیما رهیافت‌هایی نداشته است اما نمی‌توان رضایت کامل نیز از عملکرد آنها داشت.

 

اسماعیل جلیلی:نمایش بی‌پرده خشونت در رسانه‌ها باعث ترویج پرخاشگری در جامعه می‌شود

عضو فراکسیون رهروان ولایت می گوید :نمایش بی‌پرده و بدون برنامه‌های تحلیلی و بازدارنده برخی وقایع و تکرار آنها باعث ترویج خشونت میان کودکان و نوجوانان می‌شود.
اسماعیل جلیلی در گفت‌وگو با پایگاه خبری-تحلیلی امید،درباره راهکارهای رسانه‌ها برای جلوگیری از خشونت در جامعه گفت: انتشار برخی رخدادها در رسانه‌ها می‌تواند دلیلی برای ترویج خشونت باشد. اما اگر این اتفاقات به گونه‌ای در رسانه‌ها منعکس شوند که با تحلیل روانکاوانه همراه شوند برای جامعه می‌تواند مفید نیز باشد.
نماینده مسجد سلیمان اظهار داشت: اما در رسانه‌هایی که بدون تأمل خشونت را بطور مکرر منتشر میکنند، قبح آن کار را  از بین میبرند و باعث ترویج رفتار خشن در جامعه می‌شوند.
وی افزود : انعکاس صریح و بی‌پرده بسیاری از اتفاقات تاثیر منفی بر جامعه خواهد گذاشت، پس صرف انتشار یک خبر بدون تحلیل‌ها و روشن کردن اذهان راجع به اثرات سوء آن تاثیر زیان‌باری همراه خواهد داشت.
جلیلی تصریح کرد: مهمترین راهکار رسانه‌ها برای مقابله با ترویج خشونت  آموزش جامعه است. به ویژه آموزش کودکانی که با خانواده و جامعه‌ای روبرو است که تحت تضاد جدی فرهنگی و هنجاری قرار گرفته است.
وی ادامه داد: بنا به شرایط امروزی، خشونت در حال تبدیل شدن به بخشی از زندگی کودکان و نوجوانان است. و اساس توجه رسانه‌ها به ویژه صدا و سیما باید به این طیف سنی باشد زیرا اگر این رفتار در کودکان نهادینه شود باید در انتظار نسلی پرخاشجو و خشونت طلب در آینده بود.
عضو فراکسیون رهروان ولایت خاطر نشان کرد: صدا و سیما به عنوان یک رسانه گسترده که در دورترین نقاط نیز مورد توجه قرار می‌گیرد و تاثیرگذار است، باید با دقت بیشتری برنامه‌هایش را انتخاب کند. نشست‌ها و گفت‌وگوهایی که با موضوعات اجتماعی و خانواده انجام می‌شود مثبت است، اما همه این بحث‌ها با نمایش یک فیلم سینمای خشن تحت الشعاع قرار می‌گیرد. به نظر من در صدا وسیما باید در مورد انتخاب فیلم‌ها و انیمیشن‌هایی که پخش می‌شود دقت بیشتری صورت پذیرد.

افزودن نظر جدید