در نکوهش بحران زد و بند

علی دهقان -به تازگی یکی از مدیران وزارت صمت در پاسخ به چرایی قطع شدن سهمیه دولتی گوشت قصاب‌ها گفته است که این کار برای جمع شدن صف گوشت انجام شده است. این صف‌ها در شان مردم ایران نیست.

به عنوان یک شهروند خوشحال می‌شوم که مدیران دولتی از شانیت سخن می‌گویند، اما تعلق خاطر آنان را به شانیت مردم باور نمی‌کنم. البته پوزش می‌طلبم به خاطر این گونه سخن گفتن و تاختن به مدیرانی که آن‌ها نیز این روز‌ها در سخت‌ترین و دشوارترین شرایط توسعه ایرانی به کار مشغول شده اند و مرارت‌های زیادی را هر روز دانه به دانه می‌شمارند، اما واقعیت آن است که سخت می‌توان نگرانی گروه نه چنان اندکی از آن‌ها را باور کرد. چون صف‌هایی که در شان مردم نیستند، اما تشکیل می‌شوند و هر از گاهی نیز یک مدیر اجرایی چشمانش را تنگ می‌کند، نگاهش را روی زمین می‌اندازد و با آه و از انتهای گلو می‌گوید در شان مردم نیستند، دلایلی دارند که آن‌ها به مراتب وسیع‌تر، شانیت مردم را زیر سئوال می‌برند و به شکلی تاریخی چاله‌های بزرگی روی کرامت انسان ایرانی حفر کرده اند که عمقی فاجعه بار دارند.

باید به مدیران و مسئولین اجرایی ایران یادآور شد که در روزگار ما به طور قطع بزرگترین بحران موجود، بحران ناکارآمدی است. بحران ناکارآمدی را نیز یا اعوجاج در تعریف جایگاه تعهد و تخصص در راستای همراهی با ایدئولوژی به وجود آورده و یا از قلب بحران بزرگتری به نام «بحران زد و بند» برای مدیر شدن، سر برآورده است. این پدیده‌ها همان چاله‌هایی هستند که روی شانیت انسان ایرانی حفر شده اند و در تاریخ حتما شرمساری بزرگی را برای ما به ارمغان خواهند آورد. البته منظور این نیست که تب تند مصرف بی‌قواره و یا شتاب برای دلالی در بازار‌های مختلف را نادیده انگاریم و یا زخم آن‌ها را کوچک بشماریم. به طور قطع حداقل در یکسال گذشته بیش از هر زمان دیگری دیدن تصویر شیوع دلالی در طبقه‌های مختلف جامعه، می‌تواند یکی از پر دردترین تصاویر اجتماعی ایران باشد، اما بیراه نیست اگر بگوییم این اتفاق تلخ با همه انگاره‌ها و نقیصه‌های فرهنگی اش، اگر بحران ناکارآمدی حل شود، برطرف خواهد شد. منتهی مشکل اینجاست که اگر بحران زد و بند و رانت‌بازی برای رسیدن به سمت‌های پر طمطمراق مدیریتی از بین نرود، معلوم نیست که اصلا هیچگاه بتوان توده‌ای بزرگ و مهم به نام توسعه ایرانی را نجات داد که از قبال آن دهن کجی‌های فرهنگی نیز بتوانند مجالی برای تغییر و ترمیم چهره خود پیدا کنند.

مشکل ما صف‌های طویل نیستند، هر چند که به فرض وقتی فضای مجازی برای خرید پراید دچار صرع می‌شود و یا دلال‌ها به صف گوشت هجوم می‌آورند که آن را با قیمتی بیشتر بفروشند، هزار و یک رقم حیرت، دهانش باز می‌شود و آدم را می‌بلعد، اما هیچکدام به اندازه این رفتار گروه دیگری از ما ایرانی‌ها (که صاحب جاه و مقام هستیم) توهین‌آمیز نیست که یا با رانت بر جای رجل نشسته‌ایم و یا با رانت جای رجل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را به کسانی داده ایم که اندازه‌ای کوچک‌تر از ارتفاع میز خود دارند.‌ای کاش می‌شد آفتابی بدمد که ما در پرتوی آن از نور دوش بگیریم، پاکیزه از خودخواهی بشویم و یکبار برای همیشه قصد کنیم که توسعه ایرانی را نجات دهیم. آن وقت واقعا نگران شانیت و کرامت انسان می‌شویم و به این درک خواهیم رسید که قدم نخست برای رسیدن به هدف فوق، باز کردن مسیر عقلانیت، دانایی محوری و هوش واقعی خواهد بود که آن‌ها آستین را بالا بزنند، بحران زد وبند را در لایه‌های مدیریت اجرایی زمین گیر کنند، نقش سیاهی را بزدایند و گره از گره فرو بسته بحران ناکارآمدی بگشایند. می‌شود؟

افزودن نظر جدید