احمدي‌نژاد؛ زهر و پادزهر اصولگرايان

شرق نوشت: با پایان‌یافتن ثبت‌نام نامزدهای ریاست‌جمهوری با درنظرنگرفتن موضوع بررسی صلاحیت، تقریبا پازل انتخاباتی ریاست‌جمهوری دوازدهم کامل شده است. پازلی که شاید اصلی‌ترین قطعاتش از اصولگرایان را رئیسی، قالیباف و احمدی‌نژاد تشکیل مي‌دهند و در این سو هم تیم روحانی-جهانگیری. اما این پازل برای چه بازی‌اي طراحی شده است؟ با پایان‌یافتن ثبت‌نام نامزدهای ریاست‌جمهوری با درنظرنگرفتن موضوع بررسی صلاحیت، تقریبا پازل انتخاباتی ریاست‌جمهوری دوازدهم کامل شده است. پازلی که شاید اصلی‌ترین قطعاتش از اصولگرایان را رئیسی، قالیباف و احمدی‌نژاد تشکیل مي‌دهند و در این سو هم تیم روحانی-جهانگیری. اما این پازل برای چه بازی‌اي طراحی شده است؟ آیا «همه» اصولگرایان در برابر «یک رئیس‌جمهور مستقر» قرار گرفته‌اند؟ هدف از این پازل چیست؟ با دکتر محمدرضا تاجیک دراین‌باره گفت‌وگو کردیم. معتقد است که بازی انتخابات با این شرایط قشنگ می‌شود. معتقد است انتخابات در این دوره پیچیده است و نمی‌توان در این زمین، بازی بسیط انجام داد. ماحصل این گفت‌وگو را در پی می‌خوانید:

  

‌ارزیابی و تحلیل شما از آرایش انتخاباتی اصولگرایان برای انتخابات ریاست‌جمهوری چیست؟ آن هم با توجه به ثبت‌نام آقای رئیسی و البته ورود آقای احمدی‌نژاد؛ درحالی‌که چنین پیش‌بینی‌اي درباره او نمی‌شد. 

از یک منظر من کنش انتخاباتی اصولگرایان در شرایط کنونی را یک گام به جلو می‌دانم. ٢٠ سال است که اصولگرایان به دلیل تشتت درونی‌شان نتوانستند راجع به یک گزینه برتر، اجماعی داشته باشند. اگرچه در صورت اولیه در انتخابات ٩٦ هم انشقاق میان گروه‌های مختلف اصولگرایی مشاهده می‌شود، اما به ‌نظر می‌رسد یک نوع وفاق و اجماع در لایه‌های زیرین صورت گرفته و یک نوع بازی عقلایی‌تر نسبت به گذشته در جریان است. 

به ‌نظر من، اصولگرایان واقف شدند که امکان ندارد در مرحله نخست انتخابات با یک کاندیدا پیروز بشوند؛ بنابراین با همین حکم و تحلیل و تجویز عقلایی احتمالا به این نتیجه رسیدند که شانس خودشان را در مرحله دوم امتحان کنند؛ بنابراین چاره‌ و گریزی ندارند و تنها جایگزین آنها این است که در مرحله نخست با تعدد کاندیداها وارد صحنه بشوند. کاندیداهایی که می‌توانند حکم ویرانگر و تخریب‌گر را بازی کرده و در فضای رأی شکاف ایجاد کنند و رأی را بشکنند و به مرحله دوم برسند. آن وقت در مرحله دوم، بر یک فرد خاص تمرکز کنند. به نظر می‌رسد در نگاه نخست، این فرد خاص در جریان اصلی اصولگرایی، آقای رئیسی باشد. اما این معادله با ورود آقای احمدی‌نژاد صورت دیگری پیدا کرده که باید ببینیم اصولگرایان برای این موضوع چه تمهید و تدبیری دارند و چگونه با این فضا برخورد می‌کنند. به‌نظر می‌رسد به‌هرحال تلاش اصولگرایان این است که بتوانند در مرحله اول رأی نه‌چندان مطمئن سال ٩٢ آقای روحانی را بشکنند. پیش‌بینی ما این است که اگر انتخابات به مرحله دوم بکشد، طبیعتا اصولگرایان بر یک فرد تمرکز خواهند داشت که بیشترین شانس متوجه جناب آقای رئیسی است. 

‌ چرا فکر می‌کنید آقای رئیسی؟ چه اتفاقی می‌افتد گزینه‌ای که سابقه اجرائی ندارد و تا به حال هم در صف‌بندی‌های سیاسی اصولگرایان از او هیچ نامی وجود نداشته است، به یکی از محتمل‌ترین گزینه‌ها تبدیل می‌شود. 

من باز هم از یک منظر این را در جای خودش یک انتخاب عقلایی می‌دانم؛ اصولگرایی احتیاج به یک چهره متفاوت داشت و باید با یک کارت متفاوتی بازی می‌کرد. کارت‌های مرسوم و معروفشان کارت‌های سوخته‌ای بود. کارتی برای بازی‌نکردن و کارتی برای شکست‌خوردن بود. فراسوی این کارت‌ها هم چهره‌ای نساخته بود و فرد دیگري را نمی‌توانست چهره کند؛ بنابراین باید سمت‌گیری خود را به‌سوی چهره‌ای که متفاوت باشد، قرار می‌داد. چهره ناشناخته‌ای که به‌اصطلاح نتوان از آنچه کرده و آنچه نکرده، طوماری ساخت و به‌اصطلاح علیه خودش به کار گرفت؛ بنابراین تلاش کردند که از چهره‌ای استفاده کنند که به‌هرحال در یکی از قوه‌های این کشور مشغول بوده و مسئولیت بالا داشته است. همچنین نظیر بقیه کاندیداهایی که بارها آمدند و شانس خودشان را امتحان کردند و موفق نبودند هم نیست؛ بنابراین می‌توان پیرامون او فضاسازی و چهره‌سازی کرد. آقای رئیسی شرایطی را دارد که می‌تواند گفتمان متفاوتی را ارائه کند، مستقل عمل کند و حتی برخی جاها منتقد اصولگرایی باشد. همچنین می‌تواند بعضی جاها به فضای اصلاح‌طلبی هم نزدیک شود. در مجموع می‌تواند یک چهره بسیار متفاوت ارائه کرده و یک کنش و واکنش متفاوتی از آنچه مرسوم بوده و به بن‌بست رسیده را به منصه ظهور برساند. 

به‌نظر من رئیسی یک کارت برای نوع دیگر بازی‌کردن و خروج از این بن‌بست بوده که خب طبیعتا در جای خود می‌تواند عقلایی باشد. بر‌این‌اساس معتقدم آمدن او را باید به فال نیک گرفت. اصولگرایان هم طبعا خودشان می‌اندیشند و تلاش می‌کنند که راهی را برای ورود متفاوت او به عرصه انتخابات بگشایند. 

‌ فکر می‌کنید کارت مناسبی برای بازی است؟ یا درواقع چاره‌ای نداشتند جز اینکه بخواهند سراغ ایشان بروند؟ 

بی‌تردید من به این معتقدم که اصولگرایان با مطلوب‌ترین و ممکن‌ترین کارت خود بازی کردند. شاید از این منظر بشود گفت ممکن‌ترین و مطلوب‌ترین کارت در شرایط کنونی که بخواهد نسبت به دیگران متفاوت باشد، رئیسی بود. چند نفر مثل ایشان در فضای اصولگرایی وجود دارد؟! این چهره‌ها در جریان اصولگرایی، به ‌نظر من بسیار نادر هستند؛ منظورم چهره‌هایی است که این امکان، توان و استعداد را داشته باشند که در عرصه ریاست‌جمهوری بتوانند بازیگری مؤثر داشته باشند. اینکه کارت مناسبی برای بازی‌کردن هست یا نه؟ باید بگویم که گاه شما یک کارت را مصرف می‌کنید، نه برای اینکه در بازی پیشِروی‌ خود، لزوما پیروز بشوید، بلکه برای این است که به‌اصطلاح در بازی متأخرترتان پیروز شوید. 

به‌نظر من همین که فضای آقای رئیسی بکر (ناشناخته) است، هم می‌تواند فرصت و هم می‌تواند تهدید باشد. می‌تواند تهدید باشد از این نظر که بالاخره او چهره ناشناخته‌ای است و کنش سیاسی و مدیریت سیاسی حرفه‌ای به معنایی که در جامعه امروز ما طلب می‌شود، نداشته است؛ یعنی یک بازیگر سیاسی مطرح با یک گفتمان مشخص نبوده است. حتی صاحب جریان خاصی در جامعه نبوده است. او فاقد حزب، گروه و محافل سیاسی خاص و... است. اما این فرصت برای او فراهم می‌شود که بتواند در آستانه انتخابات، یک گفتمان متفاوت تولید کند که می‌تواند یک گفتمان بسیار شاداب و منطبق با شرایط روز و با نیازها و مطالبات مردم باشد. استفاده از این ظرفیت منوط به تیمی است که می‌خواهد برای او کار کند. 

اما در شرایط کنونی، بی‌تردید ضربه‌‌خور جناب آقای رئیسی ملس است و به ‌اصطلاح اگر تمهید و تدبیر نکند و اگر تیمش نتواند متفاوت سخن بگوید، اگر خودش نتواند متفاوت عمل کند و نتواند حرکت‌های نوینی را در فضای انتخاباتی راه و جا بیندازد، به نظر من به‌سرعت به حاشیه می‌رود. به نظرم تیم رئیسی باید تیم متفاوتی بوده و بتواند پیرامون ایشان این فضا را تولید کند. باید دید در آینده چه اتفاقی می‌افتد. 

‌حلقه‌ای که در کنار ایشان برای ثبت‌نام آمده بودند، از یاران سابق آقای احمدی‌نژاد بودند؛ مثل رهبر، دانشجو، میرکاظمی و... . افرادی هم در مشهد هستند که به نظر می‌رسد طرفدار ایشان هستند؛ مثل صولت مرتضوی. جریان و خاستگاه فکری‌ این افراد تقریبا مشخص است؛ این افراد عموما خاستگاه اصولگرایی تند را نمایندگی می‌کنند. با علم به این تیم حامی، شما همچنان معتقدید فضای رئیسی، فضای بکری است که می‌تواند استفاده مطلوب را ببرد؟ 

اینجاست که می‌گویم یک تیم چقدر می‌تواند خلاق عمل کند. به نظر من این حرکت اول یک اشتباه استراتژیک بود. من اگر جای آقای رئیسی بودم، نمی‌گذاشتم حرکت اولم برای نام‌نویسی به این شکل انجام بشود. اگر من بخواهم از یک پوزیشن مستقیم وارد صحنه بشوم، یا حتی قسمتی از زیبای خفته را از آن خودم داشته باشم، یا اگر بخواهم با قسمتی از اصلاح‌طلبی رابطه برقرار کنم، یا اصرار داشته باشم خودم را به جریان خاصی منتسب نکنم، باید این رویکرد را در کنش عملی‌ خود هم نشان بدهم. بنابراین به نظرم رئیسی در حرکت اول خود یک اشتباه استراتژیک کرد که حتما هزینه‌هایی برای او در پی خواهد داشت و اگر می‌توانست در آینده در عرصه جغرافیای جمعیتی ایران، حرکت خود را ساماندهی کند و امید داشته باشد موفق ظاهر شود، با این حرکت اول، خیلی از این باب‌ها به روی او بسته شد. ادامه راه هم بستگی به حرکت‌های بعدی او دارد. به‌نظر می‌رسد جناب آقای رئیسی با مستقل اعلام‌کردن حضورش، ‌دنبال این است که فراسوی مخاطبان سنتی اصولگرا، قشرهای دیگر را هم جذب کند؛ اما این حرکت اول، با آن مواضع همخوانی ندارد. 

‌تا قبل از زمانی که آقای رئیسی به‌طور قطعی ثبت‌نام کند، همه از احتمال دوقطبی‌شدن فضای انتخاباتی بین او و روحانی سخن می‌گفتند؛ دوقطبی‌ای که برخی نتیجه آن را به نفع آقای روحانی می‌دانستند و گروهی هم تحلیل‌های دیگری داشتند. حالا با آمدن آقای احمدی‌نژاد به صحنه، به‌نظر می‌رسد شرایط تغییر کرده؛ یعنی آن دوقطبی‌اي شاید شکل نگیرد. تحلیل شما از آمدن آقای احمدی‌نژاد چیست؟ فکر می‌کنید بخشی از سناریوی یک بازی بزرگ است؟ یا اینکه آمده تا بازی خودش را داشته باشد؟ 

نخست بگویم من از آن افرادی هستم که آمدن امثال آقای رئیسی و آقای احمدی‌نژاد را به فال نیک می‌گیرم. تازه بازی انتخابات دارد قشنگ می‌شود؛ یعنی از سادگی درآمده و پیچیده می‌شود. بازی انتخابات وقتی پیچیده می‌شود، زیبا می‌شود و باید دید در این فضای پیچیده، کنشگرانی که وارد عرصه می‌شوند چه نوع کنشی را انجام می‌دهند و کنشگرانی که از هوش و خلاقیت بالاتری برخوردار هستند، می‌توانند بازی را ببرند. بنابراین من ورود این اشخاص را موجب شکوفایی و باطراوت‌ترشدن فضای انتخاباتی می‌دانم و از این منظر موضع خاصی ندارم؛ حداقل موضع منفی و سلبی ندارم. 

اما چرا آقای احمدی‌نژاد وارد صحنه می‌شود! اجازه بدهید برای اینکه مسئله پیچیده است، من مفروضات و سناریوهای مختلف را مطرح کنم و بعد تلاش کنیم ببینیم که به ‌اصطلاح پوپر، بینه‌های مؤید و مبدل، پیرامون کدامشان جمع می‌شود؛ کدام تقویت می‌شود و کدام تضعیف می‌شود. به‌هرحال به‌عنوان گروهی که وارد عرصه شده‌ایم، باید تمام احتمالات را در نظر بگیریم. در یک بازی استراتژیک نباید فرض را بر حماقت و سادگی گذاشت و نباید به‌سادگی از کنار قضیه گذشت. بنابراین من یک‌سری از احتمالات را مطرح می‌کنم و بعد ببینید کدام يك از آنها می‌تواند بیشتر به واقعیت نزدیک‌تر باشد. 

در یک سطح تحلیلی، یک مفروض این است که ما بازی جناب آقای احمدی‌نژاد را پرده‌ای از یک نمایش بزرگ‌تر یا تاکتیکی در یک بازی بزرگ‌تر فرض کنیم؛ بازی‌ای که قبلا ترسیم شده و سهم بازی ایشان از قبل مشخص شده است که چه حرکتی را داشته باشد و در کجای این جغرافیا باید حرکت خود را انجام دهد و با چه تارگتی. این تحلیل می‌تواند مبتنی بر چه فرضیه‌هایی باشد؛ خب جناح راست و اصولگرایان باز به این نتیجه رسیدند که وقتی فضا به یک شکل نظری، دوقطبی می‌شود؛ ممکن است حاصل این باشد که کاندیدای مورد نظر آنها در اکثریت افکار عمومی به حاشیه کشیده شود. بنابراین، فضا را باید جوری تدبیر و از آن عبور کنند. دوما وقتی فضا دوقطبی می‌شود، زیبای خفته به صحنه می‌آید. وقتی هم به صحنه می‌آید، اکثریتشان به طرف اصلاح‌طلبان تمایل نشان می‌دهند. حالا چگونه باید جلوی این بازی را گرفت!؟ می‌توان بازیگری داشت که این بازیگر اولا یک ته‌مایه اپوزیسیونیستی داشته باشد و بعد هم در فرایند انتخابات بتواند این چهره را پررنگ‌تر کرده و کاملا در یک قالب اپوزیسیونیستی قرار بگیرد؛ با سخنانی که می‌گوید و با کنشی که وارد انتخابات می‌شود، آن هم برخلاف توصیه رهبری؛ خب وقتی با این چهره وارد بشود و بازی‌ای را بکند که بتواند علاوه ‌بر آن پسینه مردمی و سازمانی، رأیی که خودش داشته، در یک فضای قشر خاکستری، زیبای خفته هم یک حضوری داشته باشد و با چهره اپوزیسیونیستی‌اش بتواند بسیاری از آنها را به طرف خودش سوق دهد. حتی آن گروهی را که در انتخابات‌ها بین بد و بدتر، بد را انتخاب نمی‌کنند، بلکه بدتر را انتخاب می‌کنند.

‌ پس در این سناریو، احمدی‌نژاد تأییدصلاحیت می‌شود. 

بله. تأییدصلاحیت می‌شود. سناریوی دوم این است که حتی اگر رد بشود، چهره اپوزیسیونیستی‌ او تقویت می‌شود و یک نوع سرمایه اجتماعی‌ را کسب می‌کند که این سرمایه اجتماعی را می‌تواند تقدیم نفر بعدی کند. بنابراین، فرض خودش این است که دارد وارد یک بازی برد- برد می‌شود؛ بازی‌ای که چه شکست بخورد و چه پیروز شود، هردویش برد است. چه ردصلاحیت شود و چه تأیید‌صلاحیت شود، بُرد است. چون اگر تأیید صلاحیت شود، به فضای انتخابات می‌آید و تلاشش را می‌کند تا آرا را جلب کند، ردصلاحیت هم شود، چهره اپوزیسیونیستی بیشتری پیدا می‌کند که می‌تواند هم افکار عمومی را تهییج کند و هم می‌تواند از این فضای سازمان رأی خود به‌نفع نفر بعدی بیشتر استفاده کند. مطرح‌کردن امثال بقایی با این عنوان که ایشان زندان بوده، آفتاب ندیده و... کاملا نشان می‌دهد در ادبیات هم ایشان به دنبال تقویت آن چهره اپوزیسیونیستی خود و اطرافیانش است؛ یعنی مفروضش این است که شاید در آستانه انتخابات با این برگ می‌توان بازی کرد و حتی می‌توان با این برگ پیروز شد. شاید با این تحلیل چنین حرکتی را دارند انجام می‌دهند. 

اما فرض دومی که وجود دارد، این است که ایشان قبلا در بازی بزرگی نبوده است، چه‌بسا، اصولگرایان قاصر از این بودند که اساسا چنین بازی بزرگ و استراتژیکی را ترسیم کنند که این احتمال زیاد است. فرض دومی که به وجود می‌آید این است که اکنون که ایشان وارد صحنه شده، فرصتی را هم همراه خود دارد یا نه! به‌هرحال بی‌اذن وارد حریم شده است، فرض این است. بی‌اذن وارد حریم شده و قسمت و جزئی لایتجزا از بازی شده است. در این شرایط آیا باید او را در فضای اصولگرایی تهدید حساب کرد! یا فرصت؟! آیا ما از معایب ورودش می‌توانیم پرهیز کنیم، ولی از مواهب ورودش بهره ببریم؟ بله. از این به‌بعد می‌تواند وارد بازی شود؛ یعنی اگر قبلا جزئی از بازی نبوده، الان می‌تواند جزئی از بازی شود؛ یعنی اصولگرایان از این فضا استفاده کنند تا بتوانند رأی آقای روحانی را بشکنند. چون ایشان بیشترین استعداد در میان کاندیداهای اصولگرایی را برای شکستن رأی روحانی دارد. 

سومین گزینه‌ای که من راجع‌به آن فکر کردم این است که فرض ما این باشد که آقای احمدی‌نژاد اساسا از خانواده به‌اصطلاح تصمیم‌ناپذیرها و تدبیرناپذیرهاست. او در تفاوت، چهره می‌شود و ایشان از هنر به‌حیرت‌انداختن و ایجاد شگفتی‌کردن بسیاری برخوردار است و مثل فارماکوی افلاطون می‌ماند؛ هم زهر است و هم پادزهر. هم درد است و هم درمان. می‌تواند این دو چهره را داشته باشد. اگر چنین حرکتی داشته باشد، به شوکی نیاز دارد که در پی آن دفعتا نقل‌ونقل هر محفلی می‌شود؛ اذهان را به کار می‌گیرد و یک فضایی را ایجاد می‌کند که ذهن‌ها، قلم‌ها، تحلیل‌ها و تجویزها همه متوجه آن می‌شوند و بازی اصلی یک جای دیگر صورت می‌گیرد. بنابراین، چنین حرکتی روکشی است بر بازی اصلی و این می‌تواند یک بازی مجازی و فرعی باشد که اصل را از اذهان دور کند... . 

‌ که باز در خدمت سناریوی اصولگراها درمی‌آید. 

بله. حتما. 

‌ یعنی تا به اینجا احمدی‌نژاد بازی خودش را نمی‌کند، بلکه در خدمت بازی است. 

بله. به یک شکلی، یک توافق نانوشته‌ و پشت‌پرده‌ می‌تواند انجام شود. برای همین به ‌نظر می‌رسد، باوجود اینکه فضاهای رسانه‌ای اصولگرایان علیه حرکت احمدی‌نژاد بوده، اما این حرکت با این واکنش‌ها به نظر من درخور هم نیستند؛ یعنی یک حرکت بسیار بزرگ است، یک عبور بَین است و شاید بشود گفت که یک چالش بزرگ است. بنابراین می‌توان اصلا فرض کرد که در پس پرده، یک بازی‌ای دارد صورت می‌گیرد که گفتم این هم قسمتی از بازی است. 

مفروض بعدی این است که آقای احمدی‌نژاد با چهره اولترااپوزیسیونیستی که به خودش می‌گیرد، چه‌کار می‌کند!؟ شرایط را فراهم می‌کند برای یک ردصلاحیت، اما با ردصلاحیت خود، این امکان را فراهم می‌کند برای ردصلاحیت یکی مثل خودش. اگر او هشت سال رئیس‌جمهور و مقبول بسیاری از بزرگان و نهادها هم بوده و رد می‌شود، طبیعتا فرد دیگری که چهارسال رئیس‌جمهور بوده و مغضوب بسیاری از بزرگان و نهادها نیز هست؛ به‌راحتی می‌تواند در پرتو این ردصلاحیت (ردصلاحیت احمدی‌نژاد)، ردصلاحیت شود. 

‌  یعنی درواقع آمده که ردصلاحیت گزینه مستقر را تسهیل کند؟ 

بله. یعنی هر دو رد بشوند. 

‌ که اگر این هم باشد، باز می‌تواند قسمتی از یک سناریو باشد؟ یعنی این حرکت نمی‌تواند خودجوش اتفاق بیفتد. 

بله. یک زمانی مرحوم شریعتی می‌گفت به سر عقل‌آمدن سرمایه‌داری؛ الان می‌گوییم به سر عقل‌آمدن اصولگرایی و استفاده از عُقول متصل و منفصل برای اینکه بازی را پیچیده‌تر کنند.

اگرچه بسیاری بعید می‌دانند و من هم بعید می‌دانم که چنین عقلانیتی شکل گرفته باشد، اما چون دارم ترسیم مفروضات می‌کنم، این مفروض هم در این مجموعه قرار می‌گیرد و من ترجیح می‌دهم مفروض‌ها را ببینم و همیشه ترجیح می‌دهم که رقیب را عاقل و هوشمند فرض کنم، نه ساده. خب طبیعی است که قاعدتا مفروضی را در نظر بگیریم. 

می‌تواند در کنار این، یک هاله نوری هم باشد. من این را بعید نمی‌دانم که باز دوباره از رهگذر ارائه هاله نوری، خوابی، توهمی و رؤیایی و به‌اصطلاح از این‌گونه مسائل یک مسئولیت تاریخی حضور بر عهده‌ اشخاصی گذاشته شود و در اثر یک استخاره، وظیفه شرعی و مردمی و تاریخی خودشان بدانند که حتما وارد صحنه شوند. این هم می‌تواند مطرح باشد که آقای احمدی‌نژاد نقش بازیگری را بازی می‌کند که به‌اصطلاح چاره‌ای جز انجام چنین حرکتی ندارد. یک بازیگری که باید بی‌محابا وارد شود و دفاع را کامل رها کند و سراپا حمله شود. بنابراین می‌تواند این مسئله هم باشد که بالاخره بازیگری که چیزی برای ازدست‌دادن ندارد، طبیعتا باید سراپا حمله شود. طبیعتا ایشان هم دارد چنین حرکتی می‌کند. برخی بر این تحلیل هستند که ایشان دارد پل‌های پشت‌ سر خود را خراب می‌کند و خود را به انتها می‌رساند و حرکتی انتهایی انجام می‌دهد و فرض بر این است که ایشان دارد چنین حرکتی می‌کند. با این حال، در این سطح نسبت به عقلانیت ایشان مشکوک نیستم و ایشان را در تحلیل نهایی بازیگر هوشمندی می‌دانم. 

در هر فرضی ببینید! الان صورت‌مسئله بازی ‌ما چیست. صورت‌مسئله شرایط انتخاباتی ‌ما چیست؟ صورت‌مسئله‌اش این است که ایشان آمده و وارد صحنه شده و باز صورت‌مسئله این است که چه صلاحیت ایشان شناخته شود و چه شناخته نشود، یک چالش بزرگ است. اگر شناخته شود که به‌هرحال شرایط بسیار رادیکالی خواهیم داشت و شرایط انتخاباتی رادیکالیزه می‌شود و ایشان آمده آنچه را که در این مدت در دل و سینه داشته آشکار کند و بتواند در فضای مناظراتی تا آنجا که صدا پیدا می‌کند، ‌مطالب خودش را بیان کند. بنابراین فضا را به لحاظ روانی و فضای احساسی کاملا قطبی و رادیکالیزه می‌کند و خب این چالشي جدی در شرایط کنونی است. اگر هم صلاحیت او شناخته نشود، نظام را با این چالش مواجه می‌کند؛ رئیس‌جمهوری که هشت سال حضور داشته و به‌هرحال مقبول و مشروع و کارآمد فهمیده می‌شده، به راحتی کنار گذاشته می‌شود. در هر دو صورت در شرایط کنونی برای نظام چالش بزرگی را به همراه خواهد داشت، ولی به‌هرحال فضای انتخاباتی را هم به سمت و سویی می‌برد که دیگر بازی بسیط، بازی مرسوم و معروف انتخاباتی و ستادهای انتخاباتی معنا پیدا نمی‌کند. 

‌‌تیم روحانی چه باید بکند؟ 

تیم آقای روحانی باید شرایط را متفاوت از شرایط ٩٢ ببیند. امکان بازتولید شرایط ٩٢ به‌راحتی در شرایط کنونی میسر نیست. ایشان هم به یک تیم بسیار خلاق احتیاج دارد که بتواند در شرایط کنونی متفاوت عمل کرده و فضای خموده جامعه و قشری را که ریزش کرده، از آن ایشان کند و دوباره به صحنه بکشاند. بنابراین به تیمی احتیاج دارد که هم به‌لحاظ تشکیلاتی و هم به لحاظ کارکردی و هم به‌لحاظ سیاست‌ها و تاکتیک‌ها و استراتژی‌ها تیم متفاوت و باطراوتي باشد و بتوانند شرایط کنونی را متفاوت از سال ٩٢ تدبیر کنند. 

‌ اگر به سناریوهای یادشده، قالیباف و دیگر مردان اصولگرا را هم اضافه کنیم، چه فرضیاتی را می‌توانیم مطرح کنیم. آیا شرایط تغییر می‌کند یا نه؟ آیا می‌توانیم از این گزاره کلی استفاده کنیم که خب همه اینها در خدمت شکستن آرای روحانی هستند؟ 

بله. همان بحثی که گفتم. ببینید! اصولگرایان از این امکان و استعداد برخوردار نیستند که با یک کارت بازی کنند و در مقابل یک کارت طرف مقابلشان، پیروز باشند. بنابراین باید تجمیع کارت‌ها را داشته باشند؛ کارت‌هایی رنگارنگ و از همه رنگ که بتوانند با سلایق و علایق طیف‌های مختلف مردمی و اصولگرایی بازی کنند و هر کدام قسمتی را (تکه‌ای از این جغرافیای جمعیتی را) از آن خودشان کنند. اینها نباید کپی‌پِیست همدیگر باشند. اینها حتی باید جاهایی با هم متفاوت باشند. جایی حتی ناقد همدیگر باشند. اما در تحلیل نهایی چه چیزی حاصل می‌شود؟ اینها همه عضوی از یک خانواده بزرگ اصولگرایی هستند. خودشان را ذیل چتر فراخ اصولگرایی تعریف مي‌کنند؛ اگرچه متفاوت هستند اما بالاخره فرزندان یک خانواده هستند و در تحلیل نهایی می‌خواهند آن گفتمان و اصولشان را به شکلی محقق کنند. 

بنابراین لاجرم باید روی دوش این بازیگر، بازیگر دیگری بنشانند تا بازیگر رشیدی بالاخره در تجمیع این بازیگران ایجاد شود که از استعداد مقابله با یک تک‌کارت رقیب برخوردار شود. آن رقیب در هر فرض غول است. باید دست در دست هم بدهند و روی دوش همدیگر سوار شوند و در کنار هم قرار بگیرند تا در مجموع تبدیل به غولی شوند که بتوانند با طرف مقابلشان مواجهه داشته باشند. این فضایی است که در حال ایجاد است. بنابراین هرچه بتوانند از این افراد مطرحی که پشتوانه رأی دارند، وارد صحنه کنند، به نظر من درنهایت در جهت تحقق همین سناریویی است که من اول بحث گفتم؛ این است که بتوانند انتخابات را به مرحله دوم بکشانند. 

‌ فکر می‌کنید کدام‌یک از این مفروضات به فضای فعلی نزدیک‌تر است؟ اگر یک فرضیه را بگذاریم که همه اینها آمدند تا درنهایت سبد رأی‌شان را به یک گزینه واگذار کنند و آن گزینه آن‌قدر قدرتمند شود که بتواند ماجرا را به مرحله دوم بکشاند، روحانی باید چه کار کند؟ 

به‌نظر من آقای روحانی و تیمش باید شرایط را جدی بگیرند و برای یک شرایط جدی و پیچیده تبیین و تدبیر کنند. شاید بشود گفت هیچ‌گاه عزم جریان اصولگرایی آن‌قدر جزم نبوده تا اجازه ندهد یک رئیس‌جمهور دوره چهارساله‌اش به هشت سال تبدیل شود. بنابراین دارد از تمامی امکانات و استعدادش بهره می‌گیرد که بتواند این مهم را محقق کند. خب در این شرایط باید آقای روحانی و تیمش واقف باشند که بالاخره حتی اگر بازی انتخاباتی به دور دوم کشیده شود و حتی اگر در دور دوم آقای روحانی موفق به پیروزی شود، دیگر آن روحانی‌ای نیست که می‌تواند در دور اول با یک رأی بالا و قاطع پیروز شود. 

ما در شرایط کنونی به یک رئیس‌جمهور مقتدر احتیاج داریم، به یک رئیس‌جمهور مردمی که با اکثریت قاطع رأی بتواند وارد صحنه شود تا بتواند در عرصه تصمیمات و تدبیرها اقتدار لازم را داشته باشد. اگر روحانی‌ای که در مرحله اول به‌هرحال با اکثریت آرا وارد پاستور شده، با این همه چالش و ناهمواری روبه‌رو شده، در مرحله دوم وارد پاستور شود، به‌نظر من یک روحانی صیقل‌خورده‌ است. روحانی‌‌ای است که تیزی‌هایش گرفته شده و به یک معنا اهلی و رام شده است و بسیاری از اقتدارش را دودستی تقدیم کرده است. طبیعتا ایشان نباید حتی اگر چنین فضایی وجود دارد، اجازه دهد که رخ دهد. آیا این امکان وجود دارد که چنین فضایی ایجاد نشود؟ بله. به نظر من چنین استعدادی در سازمان رأی ایشان کماکان به صورت بالقوه وجود دارد. مهم این است که با تدبیر و با تاکتیک‌ها و استراتژی‌هایی که اتخاذ می‌کنیم، این شرایط بالقوه را بالفعل و شکوفا کنیم. این هم منوط بر این است که ستادهای انتخاباتی روحانی باید گستره خود را به گستردگی تمام جامعه بگیرد، جای بوروکراتیک ایجاد نکند و بتواند از تمامی ظرفیت‌های جامعه و تمامی نخبگان جامعه که به‌اصطلاح دلی در گرو شرایط بهتری برای آینده جامعه دارند، بهره ببرد و آنها را فعال کند. 

تیم روحانی باید از ظرفیت‌های اصلاح‌طلبی و نشاطی که در جریان اصلاح‌طلبی است، به صورت واقعی و حقیقی و نه ابزاری نهایت بهره را ببرد. به‌هرحال جریان اصلاح‌طلبی یک جریان بانشاط و خلاق جامعه ماست و عملا به صورت تجربی نشان داده که در آستانه انتخابات می‌تواند کاملا انشای نو بنویسد و می‌تواند دفتر جامعه را ورق بزند و دیگران را با شگفتی مواجه کند. این بستگی دارد به اینکه آقای روحانی و تیمش چقدر در این زمینه‌ها فعال می‌شوند که ما امیدواریم این زمینه‌ها عملیاتی شود. 

‌ اگر بخواهیم جمع‌بندی کنیم؛ ارزیابی من از فرمایشات شما این است که همه این مفروضاتی که در کنار هم چیدیم و درباره‌اش صحبت کردیم، بخشی از سناریو است. 

می‌توان این فرض‌ها و این سناریوها را هم در گوشه‌ای از ذهن داشت. این هم می‌تواند یک سناریو باشد و باید برایش از قبل تمهید کنیم. به‌هرحال در یک بازی استراتژیک که وارد می‌شویم، باید تمام شهود را در نظر بگیریم و برایش تمهید کنیم. اگر بازی به این پیچیدگی نباشد و کاملا بسیط و ساده باشد که فبها! اما اگر بازی پیچیده باشد و تو آن را بسیط فرض کنی، تمهید و تدبیر نمی‌کنی و دفعتا می‌بینی که در یک بن‌بست قرار گرفته‌ای و بالاخره به وسيله همان رقیبی که ساده فرض کردی، در سه‌کنج رینگ قرار مي‌گيري. برای اینکه در سه‌کنج رینگ قرار نگیری، باید شهود مختلف بازی را در نظر بگیری و برایش تمهید کنی. این معنایش این نیست که لزوما و ضرورتا یکی از این مفروضات صادق است. اینها شهود متصوره است که ما باید براي هر کدامشان برنامه خاص خودمان را داشته باشیم. 

‌ فکر می‌کنید جریان اصولگرایی آن‌قدر به این عقلانیت رسیده که بخواهد در قالب این بازی وارد عرصه انتخابات شود؟ چون به‌هرحال اینها گزینه‌هایی هستند که در ذات خود همدیگر را قبول ندارند و مخالف هم هستند و تا دیروز جمع‌شدنشان در کنار هم کار سختی بود. آیا اصلا این شدنی هست که اینها بخواهند برای رسیدن به یک هدف مشخص و بزرگ از همه این اختلافات و این انتقادهایی که نسبت به هم داشتند، بگذرند؟ یعنی به این عقلانیت رسیدند؟ یا درواقع چون یک سناریو طراحی شده، براساس آن سناریو رفتار می‌کنند؟ 

تردید دارم به این سطح از عقلانیت رسیده باشند، اما دعا می‌کنم. من یک جریان اصولگرایی عقلایی را به نفع جامعه می‌دانم. هر چقدر بازی سیاسی ما عقلایی‌تر و خردمندانه‌تر شود، این به نفع جامعه ماست و این نشانگر بلوغ و شکوفایی فرهنگ سیاسی در جامعه ماست. ما به این موضوع احتیاج داریم. ما واقعا به بازی بزرگان و به بازی عقلا احتیاج داریم نه بازی کودکانه‌ای که از روی احساس صورت می‌گیرد. 

بنابراین من آرزو می‌کنم که جریان اصولگرایی به چنین بلوغ و عقلانیتی رسیده باشد که بداند در شرایط خاص با کدام کارت باید بازی کند و چگونه باید بازی کند و این در مجموع به‌نفع سیاست و به‌نفع جامعه امروز ماست. ولی اگر بپرسید که واقعا چنین چیزی صورت گرفته، اکنون تردید دارم. ‌روزنه‌هایی از یک گام به جلو در عرصه عقلانیت مشاهده می‌شود، اما این را که کاملا الان روند براساس یک بازی از قبل طراحی‌شده استراتژیکی دارد صورت می‌گیرد، با اینکه به صورت گزینه مطرح کردم، کاملا بعید می‌دانم. 

افزودن نظر جدید